اسلام کوئست
yemen
کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین

کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین

کتابی است نوشته ی علامه محمد حسین حسینی طهرانی رحمه الله

کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین

کتابی است نوشته ی علامه محمد حسین حسینی طهرانی رحمه الله

کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین

کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین

کتابی است نوشته ی علامه محمد حسین حسینی طهرانی رحمه الله
----------------------
اصل‌ این‌ رساله‌ قسمتی‌ از جلد اوّل‌ «نور ملکوت‌ قرآن‌» می‌باشد ، که‌ به‌ تفسیر آیۀ : وَ لَا یَقْتُلْنَ أَوْلَـٰدَهُنَّ پرداخته‌ و به‌ جهت‌ اهمّیّت‌ مطالب‌ ، از آن‌ کتاب‌ استخراج‌ و بطور مستقلّ به‌ نام‌ «رسالۀ نکاحیّه‌» منتشر گردید .
و چون‌ در حین‌ طبع‌ این‌ رساله‌ که‌ از ارتحال‌ فقید معظّم‌ ، رهبر کبیر انقلاب‌ اسلامی‌ پنج‌ سال‌ می‌گذشت‌ و در این‌ مدّت‌ با عنوان‌ تنظیم‌ خانواده‌ و کنترل‌ جمعیّت‌ فعّالیّتهای‌ چشمگیری‌ به‌ وقوع‌ پیوست‌ ؛ حضرت‌ آیة‌ الله‌ علاّمه‌ اقدام‌ به‌ نوشتن‌ تذییلاتی‌ بر این‌ رساله‌ فرموده‌ و با عطف‌ جملۀ «کاهش‌ جمعیّت‌ ، ضربه‌ای‌ سهمگین‌ بر پیکر مسلمین‌» نام‌ رسالۀ نکاحیّه‌ را تفسیر نموده‌اند .
در این‌ تذییلات‌ که‌ شامل‌ سیزده‌ مطلب‌ میباشد مسألۀ کنترل‌ جمعیّت‌ از دیدگاه‌ قرآن‌ و اسلام‌ مورد تحلیل‌ قرار گرفته‌ و در آن‌ از سیاستهای‌ مزوّرانۀ استکبار در جهت‌ کاهش‌ قوّت‌ مسلمین‌ پرده‌ برداشته‌ شده‌ است‌ .
--------------
امام خامنه ای فرمود:
مسئله‌ی جمعیّت را جدّی بگیرید؛ جمعیّت جوان کشور دارد کاهش پیدا میکند. یک جایی خواهیم رسید که دیگر قابل علاج نیست.۱۳۹۲/۰۹/۱۹
-------------
امام خامنه ای فرمد:
یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر میکند، تن او میلرزد، این مسئله‌ی جمعیّت است.۱۳۹۲/۰۹/۱۹
--------------

امام خامنه ای

http://www.noorhadith.ir/

خبر گزاري قراني جمهوري اسلامي ايران www.iqna.ir

دريافت كد لوگو

قسمت پنجم

قسمت چهارم از اینجا


مشابهت‌ قانون‌ سقط‌ جنین‌ در کشورهای‌ کفر با عمل‌ اعراب‌ دوران‌ جاهلیّت‌


از آنچه‌ گفته‌ شد بدست‌ می‌آید که‌: تا چه‌ حدّ کشورهای‌ کفر در ضَلالت‌ و منهاج‌ پست‌ و زندگی‌ نکبت‌ بار و ذلّت‌زا فرو رفته‌اند؛ که‌ حکم‌ إسقاط‌ جنین‌ را در محاکم‌ و قوانین‌ خود مشروع‌ نموده‌اند و علناً حکم‌ به‌ امضا آدم‌کشی‌ می‌نمایند، و طفل‌ معصوم‌ یعنی‌ ثمره‌ حیات‌ و زندگانی‌ و بهترین‌ میوه‌ هستی‌ خود را در برابر چشمان‌ خود اعدام‌ میکنند و معذلک‌ خود را متمدّن‌ و کشورهای‌ پیشرفته‌؛ بلکه‌ لوادار تمدّن‌ میخوانند.


در حالیکه‌ این‌ اعمالشان‌أبداً با أعراب‌ دوران‌ جاهلیّت‌ تفاوتی‌ ندارد. آنها بچّه‌های‌ خود را می‌کشتند و زنده‌ بگور مینمودند، و اینان‌ بصورت‌ دیگر همان‌ کار را میکنند. غایة‌الامر بر اعمال‌ آنان‌ لعنت‌ و نفرین‌ می‌فرستند، و بر اعمال‌ خودشان‌ مرحبا و آفرین‌. تَـبًّا لَهُمْ وَ لِما عَمِلَتْ لَهُم‌ أیْدیهِمْ وَ لُعِنوا بِما فَعَلوا وَ بِما قالوا.


از اینجا نیز دستگیر میشود که‌: این‌ نوع‌ تمدّن‌ و این‌ کلمه‌ «تمدّن‌» غیر از بربریّت‌ و وحشی‌گری‌ و جاهلیّت‌ چیزی‌ نیست‌. منتهی‌ در کتابهای‌ لغتِ آنها کلمه‌ تمدّن‌ و مدنیّت‌ و مدینه‌ جای‌ خود را عوض‌ کرده‌اند؛ و مزوّرانه‌ و مکّارانه‌ بر روی‌ اعمال‌ منکر و زشت‌ خود، لعاب‌ زده‌ و با زرق‌ و برق‌ عوام‌ فریبانه‌ای‌ هَمَجیّت‌ خود را بر عالم‌ تحمیل‌ کرده‌اند.


در جائی‌ که‌ مانند انگلستان‌ عمل‌ لِواط‌ (آمیزش‌ مرد با همجنس‌ خود) را مشروع‌ کنند و در محاکم‌ إجازه‌ دهند و قانونیّت‌ آنرا از مجلس‌ أعیان‌ و مجلس‌ لُردها گذرانده‌ و به‌ تصویب‌ برسانند، دیگر از أمثال‌ قانونی‌ نمودن‌ سقط‌ جنین‌ و ماشابَهَه‌ نباید استبعاد کرد. اینها همه‌ اُموری‌ است‌ مشابه‌ با هم‌ بر اساس‌ برنامه‌ حیوانیّت‌، بلکه‌ أضلّ و خرابتر و تاریکتر. زیرا عمل‌ لواط‌ و یا سقط‌ جنین‌ عمدی‌ ابداً در حیوانات‌ دیده‌ نشده‌ است‌. و از اینجا عبارت‌ شریفه‌ قرآن‌: بَلْ هُمْ أَضَلُّ [25] و یا أَعْمَی‌ٰ وَ أَضَلُّ سَبِیلا [26] خوب‌ معنای‌ خود را روشن‌ میکند.


حرمت‌ سقط‌ جنین‌ از نطفۀ زنا در اسلام‌


در اسلام‌ سقط‌ جنین‌ گرچه‌ نطفه‌ آن‌ از زنا هم‌ منعقد شده‌ باشد حرام‌ است‌. و زنی‌ که‌ زنا کرده‌ است‌ و یا زنی‌ که‌ در اثر وَطْی‌ به‌ شُبهَه‌ آبستن‌ شده‌ باشد (یعنی‌ آمیزش‌ و مجامعت‌ با حرام‌ و بدون‌ عقد شرعی‌، بگمان‌ حِلّیّت‌ در شبهه‌ موضوعیّه‌. مثل‌ کسی‌ که‌ در شب‌ و یا در تاریکی‌، یا بواسطه‌ غلبه‌ خواب‌ و یا بیهوشی‌ با زن‌ اجنبیّه‌ با علم‌ به‌ آنکه‌ زن‌ اوست‌ و حلال‌ است‌ بیامیزد، و سپس‌ معلوم‌ شود که‌ آن‌ زن‌، زن‌ او نبوده‌ و حرام‌ بوده‌ است‌.) حقّ سقط‌ جنین‌ خود را ندارد. و اگر شهود نزد حاکم‌ شهادت‌ بر زنای‌ او دهند، حاکم‌ باید صبر کند تا بچّه‌اش‌ را بزاید وسپس‌ حکم‌ زنا، از حدّ و یا رَجْم‌ را درباره‌ او جاری‌ نماید. زیرا اجرای‌ حدّ در حال‌ حاملگی‌ موجب‌ ضرر و یا سقط‌ طفل‌ می‌شود، و این‌ جائز نیست‌.

چون‌ انسان‌ در این‌ أحکام‌ مُتقَن‌ و مستحکم‌ نظر میکند، معنای‌ یَهْدِی ‌بِهِ اللَهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَ'نَهُو سُبُلَ السَّلَـٰم‌ برایش‌ مکشوف‌ میگردد. ببینید چه‌ راههای‌ سلام‌ و سلامت‌ و عافیت‌ مطلقه‌، و اجتناب‌ و دوری‌ از هر فساد و خرابی‌ و تباهی‌ را قرآن‌ نشان‌ داده‌ و بدان‌ رهبری‌ نموده‌ است‌ !

چون‌ نطفه‌ در رحم‌ قرار گرفت‌، دیگر بهیچ‌ وجهی‌ نمیتوان‌ آنرا خارج‌ کرد؛ إخراج‌ آن‌ به‌ هر کیفیّتی‌ باشد سِقط‌ محسوب‌ می‌شود؛ و مستلزم‌ أداء بیست‌ دینار است‌.

عزل‌ [27] موجب‌ عدم‌ استقرار نطفه‌ در رحم‌ است‌، نه‌ اخراج‌ آن‌ بعد از استقرار. و معذلک‌ جواز آنهم‌ محلّ اشکال‌ است‌. و بنا بر فرض‌ حرمت‌، موجب‌ ده‌ دینار دیه‌ آن‌ است‌.

اشکالی‌ که‌ در عزل‌ میباشد اینست‌ که‌: در زن‌ عقدی‌ دائمی‌، نطفه‌ حقّ اوست‌ و مرد نمیتواند بدون‌ رضایت‌ او عزل‌ کند؛ و هر بار که‌ عزل‌ کند باید دیه‌ آنرا به‌ زوجۀ دائمیّه‌ خود بدهد.

و همانطور هم‌ که‌ دیدیم‌، ریختن‌ نطفه‌ در رحم‌ نیز حقّ مرد است‌؛ و زن‌ بهیچوجه‌ من‌ الوجوه‌ چه‌ دائمیّه‌ باشد و چه‌ منقطعه‌ نمیتواند مرد را مجبور به‌عزل‌ کند.

نطفه‌ در حقیقت‌، مادّه‌ اوّلیّه‌ سرشت‌ انسان‌ (همچون‌ تخم‌ مرغ‌ و یا تخم‌ سیب‌) است‌ که‌ پس‌ از طیّ مراحل‌ و منازلی‌ ـ که‌ در ابتداء خاک‌ بوده‌ و بعداً با آب‌ مخلوط‌ شده‌، و درجات‌ و مراتبی‌ را در سیر استعداد طبعی‌ و طبیعی‌ خود طیّ کرده‌ است‌ ـ اینک‌ قابلیّت‌ آن‌ برای‌ مبدأ تکوین‌ انسان‌ تامّ و تمام‌ شده‌، و پس‌ از سیر مدارج‌ حرکت‌ جوهریّه‌ در رحم‌، تبدیل‌ به‌ یک‌ انسان‌ کامل‌ می‌شود.

عزل‌ یعنی‌ این‌ استعداد وقابلیّت‌ قریب‌ به‌ فعلیّت‌ را ضایع‌ نمودن‌، و مبدأ سرشت‌ و آفرینش‌ یک‌ انسان‌ را که‌ تا این‌ سر حدّ پیش‌ آمده‌ است‌ فاسد کردن‌ و نابود ساختن‌ و در بوته‌ اعدام‌ سپردن‌؛ و لذا دیدیم‌ که‌ در این‌ امر طبق‌ روایت‌ وارده‌ در «مجمع‌ البیان‌» رسول‌ أکرم‌ صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفته‌اند: الْعَزْلُ هُوَ الْوَأْدُ الْخَفِیُّ [28] یعنی‌: عزل‌ نمودن‌، در حکم‌ و طراز همان‌ زنده‌ به‌ قبر نمودن‌ طفل‌ است‌. غایة‌ الامر این‌ نتیجه‌ در عزل‌ پنهان‌ است‌، و در وَأْد آشکارا و ظاهر.


مفاسد عزل‌ و خوردن‌ داروهای‌ ضدّ حیض‌ و ضدّ حاملگی‌


عزل‌ دو ضرر کلّی‌ برای‌ مرد و زن‌ دارد. البتّه‌ ضرر مزاجی‌ و جسمی‌، غیر از ضررهای‌ روحی‌.


أمّا درباره‌ مرد، موجب‌ کسالت‌ اعصاب‌ می‌شود؛ و در اثر تکرار به‌ حدّی‌ میرسد که‌ درمانش‌ صعب‌ می‌گردد.


أمّا درباره‌ زن‌، موجب‌ پیدایش‌ مرضی‌ در رحم‌ به‌ نام‌ غدّۀ فیبْرُم‌ و أحیاناً سرطان‌ رحم‌ می‌شود که‌ در اثر تهیّج‌ رحم‌ برای‌ غذای‌ آن‌ که‌ نطفه‌ است‌، و سپس‌ آنرا بدون‌ غذا و گرسنه‌ گذاردن‌ پیدا می‌شود.


خوردن‌ دارو برای‌ جلوگیری‌ رحم‌ از پذیرش‌ نطفه‌، و آبستن‌ نشدن‌ زنان‌ که‌ امروزه‌ بصورت‌ قرص‌ متداول‌ و معمول‌ شده‌ است‌ ضررهای‌ مزاجی‌ شدید دارد، و موجب‌ کسالت‌ اعصاب‌ و در بعض‌ از احیان‌ منجرّ به‌ جنون‌ و دیوانگی‌ است‌.

و علاوه‌ موجب‌ کسالت‌ قلب‌ [29] و سرطان‌ رحم‌ و اختلال‌ جریان‌ خون‌، و بهم‌ خوردن‌ سیر طبیعی‌ و عمل‌ طبیعی‌ غُدَد و ترشّحات‌ زائده‌، و امراض‌ فراوان‌ دیگری‌ است‌ که‌ دست‌ بگریبان‌ جوامع‌ فقیر بشر شده‌ است‌.

خوردن‌ این‌ داروها به‌ هر صورت‌ و به‌ هر کیفیّتی‌ که‌ باشد، و با هر فورمولی‌ که‌ ساخته‌ شود، موجب‌ قطع‌ جریان‌ حیض‌ در اوقات‌ معیّنه‌ و مشخّصه‌ می‌گردد؛ و موجب‌ عدم‌ قبول‌ رحم‌ نطفه‌ را در خود می‌شود؛ و عواقب‌ وخیمی‌ را در پی‌ دارد.


و لذا بهداری‌ در زمان‌ طاغوت‌ که‌ ابداً نظری‌ بحال‌ ضعفاء و مصلحت‌ آنان‌ نداشت‌، برای‌ ترغیب‌ و تحریص‌ مردم‌ به‌ نازائی‌ و عقیم‌ شدن‌ و بچّه‌ نیاوردن‌، به‌ مقدار فراوان‌ از این‌ دارو را در درمانگاههای‌ عمومی‌ دولتی‌ مجّاناً در اختیار زنان‌ میگذاشت‌؛ و زنان‌ مسکین‌ هم‌ مراجعه‌ نموده‌، اخذ می‌نمودند و میخوردند و به‌ مفاسد و پی‌آمدهای‌ آن‌ گرفتار می‌شدند. امّا زنهای‌ أعیان‌ و پولدار ابداً از اینها مصرف‌ نمی‌نمودند؛ و مَثل‌ «مرگ‌ حقّ است‌ امّا برای‌ همسایه‌» خوب‌ در اینجا مصداق‌ و موضوع‌ روشنی‌ پیدا میکرد.


بسیاری‌ از زنان‌ مؤمنه‌ هم‌ در وقت‌ زیارت‌ مشاهد مشرّفه‌، و در وقت‌ حجّ بیت‌ الله‌ الحرام‌، برای‌ جلوگیری‌ از عادت‌ ماهیانه‌ و قدرت‌ بر عمل‌ مشروط‌ به‌ طهارت‌ از این‌ قرص‌ها میخوردند، که‌ هم‌ کسالت‌ و مرض‌ جسمی‌، و هم‌ در بعضی‌ از أوقات‌ کسالت‌ روانی‌ پیدا می‌نمودند. و علاوه‌ چه‌ بسا عادت‌ ماهیانه‌شان‌ خراب‌ و دگرگون‌ می‌شد؛ و به‌ قول‌ معروف‌ از اینجا مانده‌ و از آنجا رانده‌ می‌شدند. هم‌ عملشان‌ خراب‌ می‌شد و هم‌ بهره‌ معنوی‌ و روحی‌ از این‌ زیارت‌ و مناسک‌ نمی‌بردند.


شارع‌ مقدّس‌ اسلام‌ برای‌ زنان‌ حائض‌ تکلیف‌ خاصّی‌ مقرّر کرده‌ است‌ که‌ با بجا آوردن‌ آن‌ هم‌ حجّشان‌ صحیح‌ است‌ و هم‌ عمره‌شان‌. دیگر در اینصورت‌ چرا در کار او تصرّف‌ کنیم‌؟ تصرّفی‌ که‌ چه‌ بسا موجب‌ بطلان‌ عمل‌ میشود و حجّ و عمره‌ صحیح‌ و مطلوب‌ را که‌ پیغمبر به‌ بعضی‌ از زوجات‌ خود دستور دادند و آنها عمل‌ نمودند، با دست‌ خود و تصرّف‌ خود آلوده‌ و مشتبه‌ سازیم‌؛ و عمل‌ یقینی‌ را بصورت‌ عمل‌ مشکوک‌ انجام‌ دهیم‌؟!

-------------------------------------


[25] ـ قسمتی‌ از آیه‌ 179، از سوره‌ 7: الاعراف‌: وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ والإنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ ءَاذَانٌ لایَسْمَعُونَ بِهَآ أُولَـٰٓئکَ کَالأنْعَـٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـٰٓئکَ هُمُ الْغَـٰفِلُونَ «و هر آینه‌ تحقیقاً ما برای‌ جهنّم‌ بسیاری‌ از افراد جنّ و از افراد انسان‌ را آفریده‌ایم‌؛ آنهائیکه‌ دل‌ دارند ولی‌ با آن‌ نمی‌فهمند؛ و چشم‌ دارند ولی‌ با آن‌ نمی‌بینند؛ و گوش‌ دارند ولی‌ با آن‌ نمی‌شنوند. ایشان‌ همانند حیوانات‌ (گاو و شتر و گوسپند) هستند بلکه‌ راهشان‌ از آنها گم‌تر و به‌ هلاکت‌ و نیستی‌ و نابودی‌ نزدیکتر است‌. ایشان‌ کسانی‌ هستند که‌ در غفلت‌ بسر می‌برند.»


[26] ـ قسمتی‌ از آیه‌ 72، از سوره‌ 17: الإسرآء: وَ مَن‌ کَانَ فِی‌ هَذِهِ أَعْمَی‌ٰ فَهُوَ فِی‌ الآخِرَةِ أَعْمَی‌ٰ وَ أَضَلُّ سَبِیلا «و کسی‌ که‌ در این‌ دنیا کور باشد، او در آخرت‌ کور است‌؛ و راهش‌ گم‌تر و به‌ هلاکت‌ و نابودی‌ نزدیکتر است‌.»


[27] ـ عزل‌ عبارت‌ است‌ از کناره‌ گیری‌ مرد از زن‌، و در اینجا ـ همانطور که‌ بیان‌ شد ـ به‌ معنای‌ کناره‌ گیری‌ خاصّی‌ است‌ که‌ بدان‌ وسیله‌، مرد نطفه‌ را در خارج‌ از رحم‌ زن‌ بریزد.


[28] ـ ص‌ 19 از همین‌ کتاب‌ و نیز در تعلیقه‌ آن‌ آوردیم‌ که‌ این‌ حدیث‌ را حاکم‌ در «المستدرک‌» ج‌ 4، ص‌ 69 با إسناد خود از دختر وهب‌ أسدیّه‌ روایت‌ می‌کند که‌: قالَتْ: وَسُئِلَ رَسولُ اللَهِ صلَّی‌ اللهُ عَلَیه‌ وَ ءَالِهِ وَ سلَّم‌ عَنِ الْعَزْلِ، فَقالَ: هُوَالْوَأْدُ الْخَفِیُّ. 

در «إحیاء العلوم‌» ج‌ 4 ص‌ 242 از رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ روایت‌ میکند درباره‌ کسیکه‌ عزل‌ را ترک‌ کرده‌ و نطفه‌ را در جای‌ خودش‌ استقرار داده‌ است‌، که‌ برای‌ او ثواب‌ کسی‌ است‌ که‌ از آن‌ جماع‌ متولّد شده‌ و زندگی‌ نموده‌ و در سبیل‌ خدای‌ تعالی‌ به‌ شهادت‌ رسیده‌ است‌، واگرچه‌ از آن‌ جماع‌ بچّه‌ای‌ برای‌ او متولّد نشود. (أَنَّ لَهُ أَجْرَ غُلامٍ وُلِدَ لَهُ مِنْ ذَلِکَ الْجمَاعِ وَ عَاشَ فَقُتِلَ فِی‌ سَبِیلِ اللَهِ تَعَالَی‌، وَ إنْ لَمْ یُولَدْ لَهُ.)


[29] ـ دکتر پروفسور سیف‌ الدّین‌ نبوی‌ تفرشی‌ در کتاب‌ «درمان‌ رایگان‌ با ورزش‌» ص‌54 گوید: در بدن‌ زنان‌ یک‌ آنزیمی‌ وجود دارد به‌ نام‌ «آلفالیپو پروتئین‌ کلسترول‌» که‌ این‌ آنزیم‌ در نزد مردان‌ خیلی‌ کمتر وجود دارد و در نتیجه‌ وجود این‌ آنزیم‌ است‌ که‌ زنان‌ در عمر دوّم‌ و سوّم‌ یعنی‌ قبل‌ از یائسگی‌ خیلی‌ کمتر به‌ بیماریهای‌ عروقی‌ قلب‌ و آنفارکتوس‌ مبتلا میشوند مگر آنکه‌ زنان‌ در دوران‌ یادشده‌ از قرص‌های‌ ضدّ آبستنی‌ و سیگار زیاد استفاده‌ نمایند که‌ در اینصورت‌ خطر ابتلاء به‌ بیماری‌ عروقی‌ و آنفارکتوس‌ قلبی‌ به‌مانند مردان‌ افزایش‌ می‌یابد.

------------------------------------------------------------------------------------


سلامت‌ زن‌ در آنست‌ که‌ یا حامله‌ باشد و یا بچّه‌ شیر دهد


ادامه دارد ............

قسمت چهارم

قسمت سوم از اینجا


سرّ حرمت‌ انتحار و خودکشی‌ در اسلام‌

و سرّش‌ آنست‌ که‌: انسان‌ مالک‌ خودش‌ نیست‌ تا بتواند در حیات‌ و ممات‌ خود، خودش‌ تصمیم‌ بگیرد. مالک‌ انسان‌، و خالق‌ او، و ربِّ او، و مُحیی‌ و مُمیت‌ او، خداوند است‌ عزّوجلّ؛ و او تمام‌ این‌ طرق‌ از کشتن‌ را به‌ روی‌ او بسته‌ است‌. و او باید صد در صد، در صددِ ادامه‌ حیات‌ و تأمین‌ عمر باشد؛ تا جائیکه‌ مرگ‌، خودش‌ به‌ سراغ‌ او بیاید.

و سرّ این‌ مطلب‌ آنست‌ که‌: انسان‌ و حقیقت‌ او، و موجودیّت‌ او به‌ بدن‌ او نیست‌ تا خودش‌ اختیار رها کردن‌ آنرا داشته‌ باشد؛ واقعیّت‌ و حقیقتِ وی‌ نفس‌ ناطقه‌ و روح‌ اوست‌، و آنهم‌ با مُردن‌ از بین‌ نمی‌رود. فلهذا تا وقتی‌ که‌ به‌ کمال‌ خود نرسیده‌ است‌ باید در دنیا بماند گرچه‌ تحمّل‌ مشکلات‌ و مصائب‌ را بکند، و چه‌ بسا این‌ مصائب‌ نیز موجب‌ کمال‌ روحی‌ وی‌ خواهد شد. و انتحار، دست‌ زدن‌ به‌ مرگ‌ قبل‌ از وقوع‌ است‌، و میوه‌ نارسیده‌ را از درخت‌ چیدن‌، و قبل‌ از فعلیّت‌، در نطفه‌ استعداد و قابلیّت‌، نفس‌ ناطقه‌ را از بدن‌ بیرون‌ کشیدن‌ و خلع‌ لباس‌ نمودن‌.

بر این‌ اساس‌ است‌ که‌ در میان‌ مسلمانان‌ انتحار ابداً دیده‌ نمی‌شود؛ و اگر در میانِ سالی‌، یکی‌ دو فقره‌ اتّفاق‌ افتد ناشی‌ از جهل‌ آنان‌ به‌ مسأله‌ و گمان‌ خلاص‌ از این‌ دنیا و رنجها و آلام‌ و مصائب‌ آن‌ بوده‌ است‌؛ غافل‌ از آنکه‌ آتش‌ جهنّم‌ از این‌ رنجها و آلام‌ شدیدتر و سوزاننده‌تر و گدازنده‌تر است‌.


امّا در ممالک‌ کفر بالاخصّ در اروپا و آمریکا، به‌ قدری‌ شیوع‌ دارد که‌ در هر روز رقم‌ مُعْتَنابِهی‌ از متوفّیات‌ شهرها را تشکیل‌ میدهد. آنها دراثر برخورد با ناملایمی‌ دست‌ به‌ انتحار میزنند.فلهذا بر این‌ اصل‌، بسیار ضعیف‌ الإراده‌ و کم‌تحمّل‌ هستند. قدرت‌ تحمّل‌ مشکلات‌ امراض‌ صَعْبه‌، و اختلافات‌ شدید زن‌ و شوهری‌ و همسایگی‌، و فقر و کم‌ بضاعتی‌، و مردود شدن‌ در امتحانات‌ نهائی‌ و کنکورها و غیر ذلک‌ را ندارند؛ به‌ مجرّد وقوع‌ بعضی‌ ازاین‌ رویدادها دست‌ به‌ خودکشی‌ می‌زنند.


کراراً شنیده‌ام‌: در انگلستان‌ که‌ مردم‌ محروم‌ آن‌، در سال‌ روی‌ آفتاب‌ را کمتر می‌بینند، و اغلب‌ أوقات‌ آن‌ جزیره‌ کوچک‌، بواسطه‌ سواحل‌ دریائی‌ گرفتار غَیم‌ و ابرهای‌ غلیظ‌ و هوای‌ شرجی‌ و کنار دریائی‌ است‌، برای‌ گردش‌ و تفریح‌ و رفتن‌ به‌ بیرون‌ شهر، روزهای‌ نادر آفتابی‌ بسیار مرغوب‌ و مطلوب‌ است‌. و روزی‌ که‌ خورشید طلوع‌ کند، گویا حیات‌ نوینی‌ گرفته‌اند؛ در این‌ صورت‌ اگر جوانان‌ آنجا با هم‌ وعده‌ تفریح‌ و بیرون‌ رفتن‌ در روز معهود آفتابی‌ را داشته‌ باشند، اگر احیاناً آفتاب‌ طلوع‌ نکند دست‌ به‌ انتحار می‌زنند.

در اثر نزاع‌های‌ مختصر خانوادگی‌ که‌ هر روز ما با شدیدتر از آنها دست‌ به‌ گریبانیم‌، آنها خودکشی‌ میکنند.


از این‌ آیاتی‌ که‌ در نهی‌ از کشتن‌ فرزندان‌ در قرآن‌ کریم‌ بیان‌ شد، معلوم‌ می‌شود دو نوع‌ کشتن‌ اولاد در میان‌ اعراب‌ جاهلیّت‌ مرسوم‌ بوده‌ است‌. و خداوند توسّط‌ پیغمبر رحمتش‌ هر دو گونه‌ را به‌ نحو أکید منع‌ نموده‌ است‌.


اوّل‌: کشتن‌ فرزندان‌ بطور کلّی‌ چه‌ پسر و چه‌ دختر. همانطور که‌ آیات‌: وَ لاتَقْتُلُوٓا أَوْلَـٰدَکُم‌ مِّنْ إِمْلَـٰقٍ و یا خَشْیَةَ إِمْلَـٰقٍ، و یا قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوٓا أَوْلَـٰدَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ که‌ ذکرش‌ آمد، بر آن‌ دلالت‌ دارند. و از اینها بدست‌ می‌آید که‌: هر وقت‌ أعراب‌ خود را در قحطی‌ و خشکسالی‌ احساس‌ می‌نمودند، برای‌ آنکه‌ فرزندان‌ خود را در عسرت‌ گرسنگی‌ و شدّت‌ جوع‌ و درماندگی‌، ملاحظه‌ نکنند دست‌ به‌ کشتن‌ آنها میزدند.

علامه‌ طباطبائی‌ مُدّ ظلُّه‌ العالی‌ در تفسیرشان‌ گفته‌اند: «إملاق‌ به‌ معنای‌ إفلاس‌ در مال‌ و زاد است‌؛ و از همین‌ ریشه‌ است‌ تَمَلُّق‌. و این‌ کشتن‌ فرزندان‌ یک‌ سنّت‌ جاریه‌ای‌ در میان‌ أعراب‌ جاهلی‌ بوده‌ است‌ که‌ چون‌ قحط‌ و جَدْب‌ به‌ سوی‌ شهرهایشان‌ می‌شتافت‌، و مردم‌ را تهدید به‌ افلاس‌ و تهیدستی‌ میکرد، ایشان‌ مبادرت‌ به‌ قتل‌ اولاد خود مینمودند؛ برای‌ آنکه‌ دیدن‌ و ملاحظه‌ کردن‌ ذلّت‌ فقر و گرسنگی‌ آنها برایشان‌ ناپسند بود. و با دست‌ زدن‌ به‌ کشتن‌ آنها خود را مُترفّع‌ و مُتنزّه‌ از تحمّل‌ این‌ عار می‌نمودند.


و علّت‌ منع‌ و نهیی‌ که‌ از این‌ عمل‌ در قرآن‌ آورده‌ شده‌ است‌ اینست‌ که‌: نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ [ و یا نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ ] «ما هستیم‌ که‌ شما و آنها را روزی‌ میدهیم‌!» شما بچّه‌ها را می‌کشید از ترس‌ آنکه‌ مبادا نتوانید قیام‌ به‌ رزق‌ و روزی‌ آنها بنمائید، شما أبداً رازق‌ و روزی‌ دهنده‌ نیستید ! بلکه‌ خداوند است‌ که‌ شما و آنان‌ را جمیعاً روزی‌ می‌دهد؛ بنابراین‌ دست‌ به‌ کشتن‌ ایشان‌ مزنید!» 17

در تفسیر آیۀ: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ


دوّم‌: کشتن‌ دختران‌ بالخصوص‌ بودکه‌ آنهارا زنده‌ دفن‌ میکردند. همانطور که‌ آیه‌: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ بر آن‌ دلالت‌ دارد. زیرا مَوْءُودَة‌ به‌ معنای‌ دختری‌ است‌ که‌ وی‌ را زنده‌ بگور نمایند. و چون‌ اعراب‌ جاهلی‌ بواسطه‌ کثرت‌ کشتار و غارت‌ها که‌ در میانشان‌ صورت‌ میگرفت‌، بسیار اتّفاق‌ می‌افتاد که‌ دشمنانشان‌ دختران‌ آنها را أسیر کنند و ببرند، و این‌ إسارت‌ برای‌ آنان‌ غیر قابل‌ تحمّل‌ بود، فلذا برای‌ فرار از امکان‌ اینکه‌ شاید دخترانشان‌ اسیر شوند، و دشمنانِ رقیب‌ آنها با ناموس‌ اینها، در خانه‌هایشان‌ مشغول‌ گردند؛ و این‌ برای‌ حَمیّت‌ و غیرت‌ آنها قابل‌ تحمّل‌ نبود، بنابراین‌ از اوّل‌ أمر دختران‌ را میکشتند تا أبداً دختری‌ نداشته‌ باشند تا در هجوم‌ قبائل‌ و جنگها طعمۀ رُقبا و أعدائشان‌ گردند.


در «مجمع‌ البیان‌» گوید: مَوْءُودَة‌ از مادّه‌ وَأَدَ یَئِدُ وَأْدًا می‌باشد؛ و عرب‌ بجهت‌ خوف‌ از فقر، دختران‌ را زنده‌ به‌ گور میکرد.

حضرت‌ فرمودند: اینک‌ در مقابل‌ هریک‌ از آنها، یک‌ بنده‌ در راه‌ خدا آزاد کن‌ !

گفت‌: من‌ شتر بسیار دارم‌ (بنده‌ ندارم‌).

حضرت‌ فرمودند: به‌ هرکس‌ که‌ میخواهی‌ در مقابل‌ هریک‌ ازآنها، یکی‌ از شترانت‌ را هدیّه‌ بده‌ !

جُبّائی‌ گفته‌ است‌ که‌: مَوْءُودَة‌ را مَوْءُودَة‌ گویند، چون‌ خاکی‌ که‌ بر سر او  میریزند، سنگینی‌ میکند تا آنکه‌ بمیرد. واین‌ سخن‌ خطاست‌؛ زیرا که‌ مَوْءُودَة‌ از مادّه‌ وَأَدَ یَئِدُ معتلّ الفاء است‌. و آن‌ مادّه‌ای‌ که‌ معنای‌ سنگینی‌ میدهد، ءَادَهُ یَئُودُه‌ به‌ معنای‌ أثْقَلَهُ می‌باشد و آن‌ معتلّالعین‌ است‌، و اگر از آن‌ مشتقّ شده‌ بود می‌بایست‌ گفته‌ شود: مَأْوُودَة‌ بر وزن‌ مَعْوُودَة‌.


و از رسول‌ خدا درباره‌ عَزْل‌ پرسش‌ نمودند، فَقَالَ: ذَاکَ الْوَأْدُ الْخَفِیُّ. [18]

«حضرت‌ فرمود: عزل‌ کردن‌(یعنی‌ درهنگام‌ آمیزش‌ مرد با زن‌، مرد نطفه‌ خود را در خارج‌ از رحم‌ بریزد) زنده‌ به‌ گور کردن‌ و کشتن‌ بچّه‌ است‌، غایة‌ الامر این‌ قتل‌ و کشتن‌ پنهان‌ است‌ (و مانند قتل‌ بچّۀ متولّد شده‌ ظاهر نیست‌).»


و نیز در «مجمع‌» است‌ که‌: معنی‌ مَوْءُودَة‌، دختر مدفون‌ در حال‌ حیات‌ است‌؛ و چون‌ زنی‌ آبستن‌ می‌شد و نزدیک‌ زائیدنش‌ می‌رسید، در زمین‌ گودالی‌ حفر میکرد و در بالای‌ آن‌ می‌نشست‌؛ اگر دختر می‌زائید آنرا در آن‌ حفره‌ می‌افکند، و اگر پسر می‌زائید آنرا برمیداشت‌ و نگهداری‌ می‌نمود. 19


شیخ‌ طَنْطاوی‌ گفته‌ است‌: الْمَوْءُودَةُ: الْمَدْفونَةُ حَیًّا. و عرب‌ دختران‌ را بواسطه‌ فقر و عار، زنده‌ دفن‌ می‌کرد. و مَوْءُودة‌ میگویند بجهت‌ آنکه‌ آنقدر خاک‌ بر رویش‌ میریختند تا از سنگینی‌ آن‌ بمیرد. [20]

و صَعْصَعَة‌ بن‌ ناجیة‌ قوم‌ خود را از این‌ عمل‌ منع‌ کرد، فلهذا فرزدق‌ که‌ از آن‌ قبیله‌ است‌ در شعر خود بدان‌ افتخار میکند که‌:


وَ مِنَّا الَّذی‌ مَنَعَ الْوآئِدَاتِ         وَ أحْیَا الْوَئیدَ فَلَمْ توأَدِ [21]

«و از ماست‌ آن‌ کسی‌ که‌ زنان‌ بگور نماینده‌ دختران‌ خود را، از این‌ عمل‌ بازداشت‌. و دختر زنده‌ای‌ که‌ بنا بود بگور برود زنده‌ کرد؛ و بنابراین‌ آن‌ دختر،در زمین‌ زنده‌ نرفت‌ و سالم‌ بماند.»


بیان‌ علاّمۀ طباطبائی‌ در تفسیر آیۀ: وَ إِذَا الْمَوْءُ و دَةُ سُئِلَتْ


و علامه‌ طباطبائی‌ مُدّ ظلُّه‌ فرموده‌اند: عادت‌ عرب‌ این‌ بود که‌ دختران‌ را بواسطه‌ فرار از عار و ننگ‌ زنده‌ دفن‌ میکردند؛ همانطور که‌ کریمه‌ شریفه‌ قرآن‌ بر آن‌ دلالت‌ دارد، آنجا که‌ گفته‌است‌:

وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم‌ بِالاُنثَی‌ٰ ظَلَّ وَجْهُهُ و مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَ'رَی‌ٰ مِنَ الْقَوْمِ مِن‌ سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُو عَلَی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُو فِی‌ التُّرَابِ أَلَا سَآءَ مَا یَحْکُمُونَ. [22]

«و چون‌ به‌ یکی‌ از اعراب‌ جاهلی‌ بشارت‌ و خبر داده‌ می‌شد که‌ زنش‌ دختری‌ زائیده‌ است‌، از شدّت‌ غیظ‌ و غضب‌ چهره‌اش‌ سیاه‌ می‌شد. و از بدی‌ این‌ بشارت‌ و نگرانی‌ این‌ خبر، از میان‌ قوم‌ خودش‌ متواری‌ می‌شد؛ و در اندیشه‌ میرفت‌ که‌ با این‌ دختر چه‌ کند؟ آیا با قبول‌ پستی‌ و ذلّت‌ و خواری‌ او را نگهداری‌ کند، و یا آنکه‌ او را در زیر خاک‌ پنهان‌ نماید؟ آگاه‌ باش‌ که‌ بد حکمی‌ است‌ که‌ آنها می‌نمودند.»


و مورد خطاب‌ و مؤاخذه‌ از این‌ عمل‌ در گفتار خداوند: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ پدر این‌ دختر است‌ که‌ این‌ جنایت‌ را بر وی‌ نموده‌ است‌، و او باید از عهده‌ محاکمه‌ و انتقام‌ بر آید. و لیکن‌ مورد پرسش‌ و بازپرس‌ را در این‌ آیه‌، خود مَوْءُودَة‌ خوانده‌ است‌ و از سبب‌ کشته‌ شدن‌ او سؤال‌ شده‌ است‌؛ تا با نوعی‌ از کنایه‌ و تعریض‌ و توبیخ‌، سبب‌ کشته‌ شدن‌ او را دریابد و قاتل‌ را توبیخ‌ کند؛ و این‌ نوع‌ از گفتار توطئه‌ و مقدّمه‌ای‌ باشد که‌ وی‌ از خداوند بخواهد که‌ حقّ او را کاملاً از قاتلش‌ (که‌ پدر اوست‌) بگیرد و از وی‌ دربارۀ‌ جرم‌ و جنایتی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ است‌ بازخواست‌ نماید. [23]

باری‌ آنچه‌ اینک‌ مشروحاً بیان‌ شد، مسأله‌ کشتن‌ أولاد بود که‌ از گناهان‌ کبیرۀ غیر قابل‌ عفو بشمار آمده‌ است‌. و علاوه‌، مادر و یا پدر که‌ متصدّی‌ قتل‌ اولاد خود می‌شوند، باید دیه‌ (پول‌ خون‌) آنرا نیز بپردازند؛ و دیه‌ پسر یک‌ هزار دینار شرعی‌ طلا، و دیه‌ دختر نصف‌ آن‌ معیّن‌ شده‌ است‌.


این‌ پرداخت‌ دیه‌ از طرف‌ پدر و مادر در صورتی‌ است‌ که‌ جنایت‌ عمدی‌ باشد؛ که‌ به‌ غیر از قاتل‌ به‌ سائر ورّاث‌، الاقرب‌ فالاقرب‌ بنحو إرث‌ میرسد. اگر قاتل‌ خصوص‌ پدر باشد، تمام‌ دیه‌ به‌ مادر میرسد؛ و پدر را به‌ جرم‌ قتل‌ پسر نمی‌کشند و فقط‌ دیه‌ میگیرند؛ مگر آنکه‌ مادر از تمام‌ دیه‌، و یا از برخی‌ از آن‌ گذشت‌ نماید، که‌ در این‌ فرض‌ بر عهده‌ پدر چیزی‌ نیست‌. و اگر قاتل‌ خصوص‌ مادر باشد، اگر پدر به‌ غیر قصاص‌ راضی‌ نشد، مادر را به‌ جرم‌ قتل‌ فرزند خود، خواه‌ پسر باشد خواه‌ دختر می‌کشند؛ و اگر پدر از حقّ قصاص‌ خود گذشت‌ و حاضر به‌ تنازل‌ به‌ دیه‌ شد، مادر در أثر قتل‌ فرزند پسر باید به‌ پدر یکهزار دینار بپردازد؛ و اگر مقتول‌ دختر باشد، نصف‌ آن‌ که‌ پانصد دینار است‌ می‌پردازد؛ مگر آنکه‌ در هر دو صورت‌، پدر از تمام‌ دیه‌ و یا از بعض‌ آن‌ صرف‌ نظر کند و مادر را عفو نماید که‌ در این‌ صورت‌ مادر بری‌ءالذّمّه‌ میگردد.


و در تمام‌ این‌ صوَری‌ که‌ ذکر شد این‌ پدرِ قاتل‌ و یا مادر قاتل‌ باید کفّاره‌ هم‌ بدهد؛ یعنی‌ یک‌ بنده‌ مؤمن‌ در راه‌ خدا آزاد کند.

و اگر جنایت‌ بر فرزند از طرف‌ پدر و یا مادر خطائی‌ باشد، در این‌ صورت‌ دیه‌ دیگر بر عهده‌ آنان‌ نیست‌؛ بلکه‌ بر عاقِله‌ است‌. و عاقله‌ عبارت‌ است‌ از: خویشاوندان‌ پدری‌ قاتل‌ (که‌ قاتل‌ در این‌ فرض‌ پدر یا مادر این‌ فرزند مقتول‌ میباشد) که‌ آنها بر حسب‌ قرابت‌ خود، یعنی‌ نزدیکی‌ خود به‌ قاتل‌، از جهت‌ مراتب‌ ارث‌، جمیعاً دیه‌ را می‌پردازند.

و نیز در این‌ صورت‌ که‌ جنایت‌ پدر و یا مادر خطائی‌ است‌، همچنین‌ باید جانی‌، یک‌ بنده‌ مؤمن‌ در راه‌ خدا آزاد کند.

و اگر پدر و مادر هر دو با هم‌ جنایت‌ عمدی‌ را بر فرزند خود وارد کنند،

در اینصورت‌ باید دیه‌ به‌ سائر وُرّاث‌ فرزند، الاقرب‌ فالاقرب‌ داده‌ شود (باید به‌ جدّ و جدّه‌، چه‌ پدری‌ و چه‌ مادری‌، و همچنین‌ به‌ برادران‌ و خواهران‌ فرزند که‌ پسران‌ و دختران‌ همین‌ پدر و مادر هستند، بپردازند) و کفّاره‌ را هم‌ قسمت‌ کنند.



مقدار دیه‌ نطفه‌ و دیه‌ جنین‌ بر حسب‌ مراتب‌ حمل‌

اینها همه‌ مسائلی‌ بود که‌ درباره‌ کشتن‌ عمدی‌ و یا سهوی‌ فرزند بیان‌ شد. و اینک‌ باید به‌ مسأله‌ قتل‌ جنین‌ بپردازیم‌؛ که‌ آن‌ نیز از گناهان‌ کبیره‌ است‌؛ خواه‌ جنین‌ دراوّل‌ دوران‌ بارداری‌ باشد، و خواه‌ در آخر آن‌. و در هر صورت‌ برای‌ آن‌ عذاب‌ سخت‌ مقدّر شده‌ است‌ و برای‌ آن‌ دیه‌ نیز مقرّر گردیده‌ است‌. و در صورتی‌ که‌ جنین‌ دارای‌ جان‌ شده‌ باشد، علاوه‌ بر دیه‌، کفّاره‌ هم‌ باید داده‌ شود.

ما در اینجا محصّل‌ و مختصر بیان‌ مرحوم‌ محقّق‌ حِلّی‌ را در کتاب‌ «شَرآئعُ الإسلام‌» و شهید ثانی‌: زَیْنُ الدّین‌ عامِلی‌ را در کتاب‌ «الرَّوضَةُ الْبَهیَّة‌» در کتاب‌ دیات‌ در باب‌ دیه‌ جنین‌، برای‌ روشن‌ شدن‌ مطلب‌ و اهمّیّت‌ موضوع‌ می‌آوریم‌:

قیمت‌ نطفه‌ ده‌ دینار طلا است‌؛ که‌ هر دینار آن‌ یک‌ مثقال‌ شرعی‌ وزن‌ دارد. بنابراین‌ اگر کسی‌ مردی‌ را که‌ در حال‌ مجامعت‌ با زوجه‌اش‌ بود بترساند بطوریکه‌ مرد منی‌ را در خارج‌ از رَحِم‌ بریزد، باید ده‌ دینار طلا (دیه‌ و قیمت‌ نطفه‌) به‌ آنان‌ بدهد، و آنان‌ آنرا بین‌ خود أثْلاثاً (به‌ نسبت‌ 1 و 2) قسمت‌ میکنند، بطوریکه‌ زن‌ 13ومرد 23 از آنرا برمیدارد.

و اگر در حال‌ مجامعت‌ و آمیزش‌، زن‌ مرد را ترسانید و او منی‌ را در خارج‌ رحم‌ ریخت‌، باید تمام‌ دیه‌، یعنی‌ ده‌ دینار طلا را زن‌ به‌ مرد بدهد. و اگر مرد زن‌ را ترسانید و در اثر این‌ دهشت‌، منی‌ در خارج‌ ریخت‌، بنا بر قول‌ حرمت‌ عَزل‌ اختیاراً برای‌ مرد، مرد باید دیه‌ را به‌ زن‌ بپردازد؛ و امّا بنا بر قول‌ اقوی‌ که‌ اختیاراً عزل‌ برای‌ مرد حرام‌ نیست‌، أدا دیه‌ یعنی‌ ده‌ دینار طلا نیز بر عهده‌ وی‌ نیست‌.

و در صورتی‌ که‌ نطفه‌ در رحم‌ ریخته‌ شود و استقرار هم‌ پیدا کند، دیه‌ و قیمت‌ آن‌ بیست‌ دینار طلا است‌ که‌ چنانچه‌ سقط‌ شود، باید کسی‌ که‌ سبب‌ این‌ أمر شده‌ است‌ این‌ مقدار را أدا کند.




اگر زن‌ سبب‌ این‌ أمر باشد باید بیست‌ دینار را به‌ مرد بدهد، و اگر مرد باشد باید به‌ زن‌ بپردازد، و اگر زن‌ و مرد هردو سبب‌ شده‌ باشند، باید به‌ جدّ و جدّه‌ و برادران‌ و خواهرانِ این‌ نطفه‌ (که‌ مبدأ آفرینش‌ طفل‌ است‌) بدهند.

و اگر نطفه‌ بصورت‌ عَلَقَه‌ در آید، دیه‌ آن‌ چهل‌ دینار است‌. چنانچه‌ زمانی‌ بر نطفه‌ بگذرد تا بصورت‌ خون‌ بسته‌ در آید، آنرا علقه‌ گویند که‌ در اثر تبدّل‌ و تحوّل‌ آن‌ حاصل‌ می‌شود.

و اگر علقه‌ بصورت‌ مُضْغَه‌ درآید، دیه‌ آن‌ شصت‌ دینار است‌. چنانچه‌ زمانی‌ بر علقه‌ بگذرد تا بصورت‌ گوشتی‌ بقدر یک‌ لقمه‌ای‌ که‌ میخورند و میجوند درآید، آنرا مضغه‌ نامند که‌ در أثر تحوّل‌ علقه‌ پیدا میشود.

و اگر مضغه‌ بصورت‌ استخوان‌ درآید، یعنی‌ ابتدای‌ تکوّن‌ و خلقت‌ استخوان‌ از این‌ مادّه‌، دیه‌ آن‌ هشتاد دینار است‌ که‌ در أثر تحوّل‌ مضغه‌ حاصل‌ میگردد.

و اگر خلقت‌ جنین‌ کامل‌ شود، و گوشت‌ روی‌ استخوانها بروید و اعضاء و جوارحش‌ تامّ و تمام‌ گردد، لیکن‌ هنوز روح‌ در آن‌ دمیده‌ نشده‌ باشد، دیه‌ آن‌ صد دینار است‌؛ خواه‌ جنین‌ پسر باشد خواه‌ دختر.

و مستند و دلیل‌ این‌ تفصیل‌، أخبار بسیاری‌ است‌ از جمله‌ صحیحه‌ محمّد بن‌ مُسلِم‌ از حضرت‌ باقر علیه‌ السّلام‌.

و البتّه‌ در این‌ موضوع‌ روایات‌ دیگری‌ هم‌ از جمله‌ روایت‌ أبوبصیر از حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ وارد شده‌است‌ که‌ دلالت‌ دارد بر آنکه‌: در سقطِ جنین‌ به‌ هر کیفیّت‌ که‌ باشد، باید یک‌ غُرَّة‌ [24] دیه‌ بدهند؛ خواه‌ آن‌ غرّه‌ غلام‌ باشد و یا کنیز، که‌ سالم‌ باشد و پیر نباشد و از هفت‌ سال‌ نیز کمتر نداشته‌ باشد. ولیکن‌ روایت‌ اوّل‌، هم‌ سندش‌ صحیحتر و هم‌ شهرت‌ فتوائی‌ بر طبق‌ آن‌ بیشتر است‌.

و در جمیع‌ این‌ صُوَر از قتل‌ جنین‌، کفّاره‌ لازم‌ نیست‌. زیرا لزوم‌ کفّاره‌ (آزادکردن‌ بنده‌ مؤمن‌ در راه‌ خدا) مشروط‌ است‌ به‌ حیات‌ مقتول‌. و چون‌ در فرض‌ م، در این‌ جنین‌ روح‌ دمیده‌ نشده‌ است‌ لذا کفّاره‌ ندارد.

و اگر در جنین‌ روح‌ دمیده‌ شده‌ باشد، دیه‌ آن‌ دیه‌ یک‌ انسان‌ کامل‌ است‌، اگر پسر باشد هزار دینار شرعی‌ که‌ هزار مثقال‌ شرعی‌ از طلای‌ سکّه‌ دار است‌؛ و اگر دختر باشد پانصد دینار شرعی‌ است‌ که‌ باید سِقط‌ کننده‌ این‌ جنین‌ در صورت‌ عمد، به‌ وارث‌ دیگر (که‌ یا پدر است‌ در صورت‌ قتل‌ مادر، و یا مادر است‌ در صورت‌ قتل‌ پدر، و یا هر دو هستند در صورت‌ ورود جنایت‌ از غیر آن‌ دو) بپردازد. و در این‌ فرض‌ پدر و مادر دیه‌ فرزند مقتول‌ خود را بین‌ خود به‌ نسبت‌ 23 و 13 تقسیم‌ می‌کنند.


مقدار دیه‌ جنین‌ در صورت‌ عدم‌ تشخیص‌ ذکوریّت‌ و اناثیّت‌

و اگر پسر و دختر بودن‌ جنین‌ مشخّص‌ نگردد، مثل‌ آنکه‌ جنین‌ در شکم‌ مادر مرده‌ است‌ و خود مادر هم‌ مرده‌ است‌، در اینصورت‌ باید از شخص‌ جانی‌ یعنی‌ کشنده‌ جنین‌، نصف‌ مجموع‌ دیه‌ پسر و دیه‌ دختر را گرفت‌؛ و آن‌ هفتصد و پنجاه‌ دینار است‌. 750 = 5002+1000 دینار

و این‌ فرض‌ بسیار اتّفاق‌ می‌افتد، مثل‌ آنکه‌ جانی‌ جنایت‌ را بر مادر و جنین‌ او هر دو وارد کند، و یا بر جنین‌ وارد کند و مادر با مرگ‌ طبیعی‌ بمیرد. در هر دو صورت‌ دیه‌ جنین‌ چون‌ معلوم‌ نیست‌ مذکّر است‌ یا مؤنّث‌، باید هفتصد و پنجاه‌ دینار پرداخته‌ شود.

و این‌ در صورتی‌ است‌ که‌ معلوم‌ شود موت‌ جنین‌ پس‌ از حیاتش‌ در رحم‌ مادر واقع‌ شده‌ است‌، خواه‌ جنین‌ قبل‌ از مادر بمیرد و یا بعد از آن‌. زیرا موت‌ او پیش‌ از مادر و یا بعد از آن‌ تأثیری‌ در مقدار دیه‌ ندارد. اشتباه‌ حال‌ او از ذکوریّت‌ و إناثیّت‌ در صورتی‌ مؤثّر است‌ که‌ موت‌ جنین‌ بعد از حیات‌ خودش‌ باشد؛ که‌ در صورت‌ عدم‌ خروج‌ او از شکم‌ مادر، و با فرض‌ دمیده‌ شدن‌ روح‌ در او، و سپس‌ ورود جنایت‌، باید دیه‌ او را نصف‌ مجموع‌ دیه‌ دختر و پسر قرار داد.



و در این‌ کیفیّت‌ از قتل‌ جنین‌، بر قاتل‌، کفّاره‌ هم‌ لازم‌ است‌؛ خواه‌ قتل‌ عمدی‌ باشد و یا خطائی‌. و أمّا در فرض‌ عمد علاوه‌ بر کفّاره‌، دیه‌ هم بعهده‌ خود اوست‌ که‌ باید بپردازد. و در فرض‌ خطاء، کفّاره‌ بر عهده‌ خود او، و دیه‌ بر عهده‌ عاقله‌ (خویشاوندان‌ پدری‌ قاتل‌) است‌ که‌ الاقرب‌ فالاقرب‌ باید بپردازند.

تا اینجا تمام‌ شد ماحصل‌ گفتار محقّق‌ و شهید ثانی‌ در دیه‌ و کفّاره‌ سقط‌ جنین‌.

باید دانست‌ که‌: آنچه‌ در گناه‌ و دیه‌ و کفّاره‌ سقطِ جنین‌ مؤثّر است‌، همان‌ از بین‌ بردن‌ جنین‌ است‌ در شکم‌ مادر؛ به‌ هر وسیله‌ و به‌ هر کیفیّتی‌ که‌ باشد تفاوتی‌ ندارد. خواه‌ در اثر برداشتن‌ چیز سنگین‌ باشد، و خواه‌ به‌ واسطه‌ خوردن‌ دارو؛ خواه‌ به‌ واسطه‌ استعمال‌ بعضی‌ از موادّ، و خواه‌ به‌ واسطه‌ خوردن‌ بعضی‌ از غذاهای‌ حلال‌ زیاده‌ از حدّ متعارف‌ که‌ منجرّ به‌ سقط‌ طفل‌ گردد. مثلاً گویند: خوردن‌ زعفران‌ بیش‌ از حدّ متعارف‌ در ابتدای‌ حمل‌ موجب‌ سقط‌ جنین‌ می‌شود.

خواه‌ به‌ وسیله‌ عمل‌ جرّاحی‌ باشد، و خواه‌ به‌ وسیله‌ أنحاء و انواع‌ استنشاق‌ بعضی‌ از گازها، و یا عبور بعضی‌ از اقسام‌ أشعّه‌ها که‌ در طبّ بکار میرود. در هر حال‌ سقط‌ جنین‌ قتل‌ است‌ و گناه‌ کبیره‌، و از اعظم‌ محرّمات‌ الهیّه‌.

اطبّاء و پزشکانی‌ که‌ بواسطه‌ عمل‌ جرّاحی‌، بچّه‌ را زنده‌ زنده‌ قطعه‌ قطعه‌ میکنند و بیرون‌ میکشند، باید در انتظار و ترقّب‌ عذاب‌ سخت‌ الهی‌ که‌ خلود در آتش‌ جهنّم‌ است‌ بوده‌ باشند؛ و علاوه‌ باید هم‌ دیه‌ و هم‌ کفّاره‌ را بدهند.

اگر در طفل‌ جان‌ دمیده‌ شده‌ بود و پزشک‌ جنایتکار زن‌ بود، حاکم‌ شرع‌ در صورت‌ تقاضای‌ حقّ قصاص‌ از ولیّ طفل‌ مقتول‌، او را اعدام‌ میکند؛ خواه‌ طفل‌ معصومِ بیگناه‌ پسر باشد خواه‌ دختر.



و اگر پزشک‌ متصدّی‌ این‌ عمل‌ منکر و زشت‌ مرد بود، حاکم‌ شرع‌ در صورت‌ تقاضای‌ حقّ قصاص‌ از ولیّ طفل‌ مقتول‌، در صورتیکه‌ او پسر باشد، او را اعدام‌ می‌کند؛ و در صورتیکه‌ دختر باشد نیز او را اعدام‌ می‌کند ولی‌ وارثان‌ طفل‌ مقتول‌ باید نصف‌ دیه‌ کامل‌ یعنی‌ پانصد دینار شرعی‌ مسکوک‌ را به‌ وارثان‌ پزشک‌ بپردازند.

و در صورت‌ عدم‌ تقاضای‌ ولیّ طفل‌ مقتول‌، حاکم‌ شرع‌ در صورت‌ ثبوت‌ جنایت‌ در نزد وی‌ باید او را تعزیر کند؛ و بطوریکه‌ خود صلاح‌ بداند با حبس‌ و تأدیب‌ و شلق‌، جلوی‌ این‌ امر قبیح‌ و ناروا را بگیرد.

پدرانی‌ که‌ زنهای‌ خود را مجبور به‌ سقط‌ جنین‌ می‌کنند، مادرانی‌ که‌ خود متصدّی‌ سقط‌ جنین‌ می‌شوند، باید در انتظار نکبت‌ و ذلّت‌ و انتقام‌ بنشینند که‌: خداوند خالق‌،آنان‌ را به‌ این‌ قتل‌ مظلومانۀ طفل‌ خواهد گرفت‌،و دیر یا زود طومار زندگی‌ خوش‌ آنان‌ را در هم‌ خواهد پیچید، و سپس‌ در برزخ‌ و قیامت‌ چه‌ بر سرشان‌ می‌آورد؟ او میداند و بس‌.



مشابهت‌ قانون‌ سقط‌ جنین‌ در کشورهای‌ کفر با عمل‌ اعراب‌ دوران‌ جاهلیّت‌


ادامه دارد ................................

------------------------------------------------



[17] ـ «المیزان‌ فی‌ تفسیر القرءَان‌» ج‌ 7، ص‌ 397، در ذیل‌ آیه‌ وارده‌ در سوره‌ أنعام‌: وَ لاتَقْتُلُوٓا أَوْلَـٰدَکُم‌ مِّنْ إِمْلَـٰقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ.


[18] ـ «مجمع‌ البیان‌» طبع‌ صیدا، ج‌ 5، ص‌ 442 و 443. و حاکم‌ در «المستدرک‌»، ج‌ 4، ص‌69 از بنت‌ وهب‌ أسدیّه‌ این‌ عبارت‌ را از رسول‌ خدا روایت‌ کرده‌ است‌.


[19] ـ «مجمع‌ البیان‌» ص‌444

[20] ـ أخیراً دیدیم‌ که‌ شیخ‌ طَبْرسی‌ در «مجمع‌ البیان‌» این‌ احتمال‌ را ردّ کرد.


[21] ـ تفسیر «جواهر» ج‌ 25، ص‌ 81


[22] ـ آیه‌ 58 و 59، از سوره‌ 16: النّحل‌


[23] ـ «المیزان‌» ج‌ 20، ص‌ 323


[24] ـ غُرَّة‌ با ضمّه‌ غین‌ و فتحه‌ راء مشدّده‌ به‌ معنای‌ غلام‌ و کنیز است‌.





قسمت سوم مطلب

قسمت دوم مطلب اینجا


کلام‌ علاّمۀ طباطبائی‌ در تفسیر: وَ لَایَقْتُلْنَ أَوْلَـٰدَهُنَّ


علمه‌ طباطبائی‌ مُدّ ظلُّه‌ العالی‌ در تفسیر وَ لایَقْتُلْنَ أَوْلَـٰدَهُنَّ فرموده‌اند: بالْوَأْدِ وَ غَیْرِهِ وَ إسْقاطِ الجنَّةِ [5] «معنی‌ آنکه‌ اولاد خود را نکشند اینست‌ که‌: بچّه‌های‌ زنده‌ را زیر خاک‌ ننمایند، و یا به‌ طریق‌ دیگری‌ نکشند، و جنین‌ خود را سقط‌ ننمایند ! (بچّه‌ در رحم‌ را نیندازند!)»


حرمت‌ قتل‌ نفس‌ در اسلام‌

یکی‌ از گناهان‌ کبیره‌ که‌ عقابش‌ در قرآن‌ کریم‌ مخلَّد بودن‌ در جهنّم‌ بشمار آمده‌ است‌ کشتن‌ مسلمانی‌ است‌ از روی‌ عمد، بدون‌ آنکه‌ شریعت‌ بواسطه‌ قصاص‌ و یا إجرا حدّ قتل‌، برای‌ او کشتن‌ را مباح‌ و جائز نموده‌ باشد.

و در این‌ مسأله‌ جای‌ تردید و شبهه‌ نیست‌؛ و در کتاب‌ جهاد، علمای‌ اسلام‌ بر حرمت‌ اینگونه‌ از قتل‌، أدلّه‌ أربعه‌ (کتاب‌، سُنّت‌، إجماع‌، عقل‌) را اقامه‌ فرموده‌اند.


در قرآن‌ مجید برای‌ قتل‌ خطائی‌ و عمدی‌، احکامی‌ را مقرّر نموده‌ است‌:


وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن‌ یَقْتُلَ مُؤْمِنًا إلَّاخَطَئًا وَ مَن‌ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَی‌ٰٓ أَهْلِهِ إِلَّآ أَن‌ یَصَّدَّقُوا فَإِن‌ کَانَ مِن‌ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ إِن‌ کَانَ مِن‌ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُم‌ مِّیثَـٰقٌ فَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَی‌ٰٓ أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَن‌ لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَهِ وَ کَانَ اللَهُ عَلِیمًا حَکِیمًا * وَ مَن‌ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ و جَهَنَّمُ خَـٰلِدًا فِیهَا وَ 

غَضِبَ اللَهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُو وَ أَعَدَّ لَهُو عَذَابًا عَظِیمًا. [6]


«چنین‌ حقّی‌ أبداً برای‌ مسلمان‌ مؤمنی‌ نیست‌ که‌ مسلمان‌ مؤمنی‌ را بکُشد، مگر آنکه‌ آن‌ قتل‌ از روی‌ خطا باشد. و کسی‌ که‌ مسلمان‌ مؤمنی‌ را از روی‌ خطا به‌ قتل‌ برساند جزای‌ او آنست‌ که‌: یک‌ بنده‌ مؤمن‌ در راه‌ خدا آزاد کند، و یک‌ دیه‌ کامل‌ او را به‌ بازماندگان‌ و أولیائش‌ تسلیم‌ نماید؛ مگر آنکه‌ آنان‌ از دیه‌ بگذرند و عفو کنند.

و اگر این‌ قتل‌ خطائی‌ مسلمان‌ مؤمن‌، از قومی‌ صورت‌ گرفت‌ که‌ ایشان‌ دشمن‌ شما بودند، بنابراین‌ فقط‌ باید یک‌ بنده‌ مؤمن‌ در راه‌ خدا آزاد نمود (و تسلیم‌ دیه‌ به‌ أهل‌ او در اینصورت‌ نیست‌).

و اگر این‌ قتل‌، در میان‌ قومی‌ واقع‌ شد که‌ بین‌ شما و بین‌ آنها معاهده‌ و پیمان‌ است‌ در اینصورت‌، هم‌ باید یک‌ دیه‌ کامل‌ به‌ قومش‌ بپردازید (با آنکه‌ دشمن‌ شما هستند) و هم‌ باید یک‌ بنده‌ مؤمن‌ در راه‌ خدا آزاد کنید ! و کسی‌ که‌ قدرت‌ و تمکّن‌ بر آزادی‌ بنده‌ مؤمن‌ نداشته‌ باشد، باید دو ماه‌ پی‌ در پی‌ روزه‌ بگیرد. این‌ طریق‌ توبه‌ و إنابه‌ و بازگشت‌ اوست‌ که‌ خدا بدان‌ امر فرموده‌ است‌؛ و خداوند علیم‌ و حکیم‌ است‌.

و کسی‌ که‌ مسلمان‌ مؤمنی‌ را از روی‌ عمد و قصد بکُشد، پس‌ جزای‌ او جهنّم‌ است‌ که‌ در آن‌ بطور خلود و جاودان‌ میماند؛ و خداوند بر او غضب‌ می‌کند و لعنت‌ میفرستد، و عذاب‌ عظیمی‌ را برای‌ او مُهیّا و آماده‌ میکند.»

مِنْ أَجْلِ ذَ'لِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی‌ٓ إِسْرَ'ءِیلَ أَنَّهُ و مَن‌ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی‌ الأرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَآ أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَ لَقَدْ جَآءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَـٰتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم‌ بَعْدَ ذَ'لِکَ فِی‌ الأرْضِ لَمُسْرِفُونَ.[7]


«از همین‌ سبب‌ و بهمین‌ علّت‌، ما بر بنی‌ إسرائیل‌ بطور قانون‌ و حتم‌، أمریّه‌ صادر کردیم‌ که‌: هر کس‌، کسی‌ دیگر را بکشد بدون‌ آنکه‌ آن‌ کس‌، کسی‌ را کشته‌ باشد و یا در زمین‌ فساد نموده‌ باشد، پس‌ گویا مثل‌ آنست‌ که‌ تمام‌ مردم‌ را کشته‌ است‌ ! و کسی‌ که‌ کسی‌ دیگر را زنده‌ کند، و جانی‌ و نفسی‌ را حیات‌ بخشد، پس‌ گویا مثل‌ آنست‌ که‌ تمام‌ مردم‌ را زنده‌ کرده‌ است‌. و هر آینه‌ فرستادگان‌ از جانب‌ ما با بیّنات‌ و أدلّه‌ واضحه‌ به‌ سوی‌ آنها آمدند؛ و پس‌ از تمام‌ این‌ قضایا بسیاری‌ از ایشان‌ در روی‌ زمین‌ إسراف‌ و زیاده‌ روی‌ میکنند.»


یَـٰٓـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لاتَأْکُلُوٓا أَمْوَ'لَکُم‌ بَیْنَکُم‌ بِالْبَـٰطِلِ إِلّآ أَن‌ تَکُونَ تِجَـٰرَةً عَن‌ تَرَاضٍ مِّنکُمْ وَ لاتَقْتُلُوٓا أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللَهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا * وَ مَن‌ یَفْعَلْ ذَ'لِکَ عُدْوَ'نًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَارًا وَ کَانَ ذَ'لِکَ عَلَی اللَهِ یَسِیرًا. [8]

«ای‌ کسانیکه‌ ایمان‌ آورده‌اید در میان‌ خودتان‌ اموالتان‌ را به‌ باطل‌ (به‌ غِلّ و غِشّ در معامله‌، و دروغ‌ در سِعْر و قیمت‌، و معاملات‌ ربوی‌ و غیرها) مخورید ! مگر آنکه‌ از تجارتی‌ باشد که‌ طرفین‌ معامله‌ کاملاً بدان‌ راضی‌ و خشنود باشند. و جانها و نفوس‌ خود را نکشید که‌ حقّاً خداوند به‌ شما مهربان‌ و رحیم‌ است‌.و کسی‌ که‌ این‌ کار را از روی‌ دشمنی‌ و ستم‌ بنماید، بزودی‌ او را در آتش‌ می‌گذاریم‌؛ و این‌ بر خداوند آسان‌ است‌.»


وَ لاتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی‌ حَرَّمَ اللَهُ إِ لا بِالْحَقِّ. [9]

«و نکشید کسی‌ را که‌ خداوند کشتن‌ وی‌ را حرام‌ نموده‌ است‌؛ مگر به‌ حقّ!»


وَ الَّذِینَ لایَدْعُونَ مَعَ اللَهِ إِلَـٰهًا ءَاخَرَ وَ لیَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی‌ حَرَّمَ اللَهُ إِلّا بِالْحَقِّ وَ لیَزْنُونَ وَ مَن‌ یَفْعَلْ ذَ'لِکَ یَلْقَ أَثَامًا * یُضَـٰعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَـٰمَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا * إِلّا مَن‌ تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلا صَـٰلِحًا فَأُولَـٰٓـئِکَ یُبَدِّلُ اللَهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَـٰتٍ وَ کَانَ اللَهُ غَفُورًا رَّحِیمًا. [10]


«و (بندگان‌ خداوند رحمن‌) کسانی‌ هستند که‌: با الله‌ معبود دیگری‌ را نمی‌خوانند. و نفس‌ محترمی‌ را که‌ خداوند کشتن‌ او را حرام‌ نموده‌ است‌ مگر به‌ حقّ نمیکشند، و زنا نمی‌نمایند. و کسی‌ که‌ این‌ عمل‌ را انجام‌ دهد، به‌ کیفر و وِزر و وبال‌ و عقاب‌ آن‌ خواهد رسید؛ بطوریکه‌ عذاب‌ او در روز بازپسین‌ دو چندان‌ می‌شود، و در آتش‌ و عذاب‌ با حال‌ مذلّت‌ و خواری‌ و سرافکندگی‌، مخلّد میماند.مگر کسی‌ که‌ توبه‌ کند و ایمان‌ بیاورد و کار نیکو و شایسته‌ انجام‌ دهد؛ پس‌ این‌ گروه‌ از مردم‌ کسانی‌ هستند که‌ خداوند بدیهای‌ آنها را به‌ نیکی‌ها تبدیل‌ می‌کند، و خداوند پیوسته‌ آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌.»


حرمت‌ سقط‌ جنین‌ در شریعت‌ مقدّس‌ اسلام‌


و علاوه‌ بر عموماتی‌ که‌ ذکر شد و در آنها بطور کلّی‌ قتل‌ نفس‌ محترمه‌ را چه‌ اولاد انسان‌ باشد و چه‌ غیر أولاد، حرام‌ شمرده‌ است‌؛ بطور خصوص‌ در بسیاری‌ از آیات‌، قتل‌ اولاد را نهی‌ کرده‌ و آنرا حرام‌ شمرده‌ است‌.


همچون‌ آیه‌: قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوٓا أَوْلَـٰدَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَهُ افْتِرَآءً عَلَی اللَهِ قَدْ ضَلُّوا وَ مَا کَانُوا مُهْتَدِینَ. [11]

«حقّاً خسارت‌ کرده‌اند و زیان‌ برده‌اند کسانی‌ که‌ از روی‌ سفاهت‌ و نادانی‌ اولادشان‌ را کشتند؛ و از روی‌ افتراء و دروغ‌ آنچه‌ را که‌ خدا به‌ ایشان‌ روزی‌ نموده‌ است‌، بر خودشان‌ حرام‌ کردند. حقّاً ایشان‌ گمراه‌ شده‌اند؛ و اینطور نیست‌ که‌ از هدایت‌ یافتگان‌ باشند.»


و همچون‌ آیه‌: قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیکُمْ أَلّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوَ'لِدَیْنِ إِحْسَـٰـنًا وَ لتَقْتُلُوٓا أَوْلَـٰدَکُم‌ مِّنْ إِمْلَـٰقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ ـ الآیةَ. [12]

«بگو ـ ای‌ پیغمبر ـ بیائید تا من‌ آنچه‌ را که‌ خداوند شما بر شما حرام‌ نموده‌ است‌، برای‌ شما بخوانم‌: آنکه‌ هیچ‌ چیزی‌ را شریک‌ خدا قرار ندهید ! و به‌ پدر و مادرتان‌ احسان‌ نمائید ! و اولاد خود را از ترس‌ فقر و ضعف‌ اندوخته‌ و از بین‌ رفتن‌ سرمایه‌ نکشید ! زیرا که‌ ما هستیم‌ که‌ شما و آنان‌ را روزی‌ میدهیم‌.» ـ تا آخر آیه‌.


و همچون‌ آیه‌: وَ لاتَقْتُلُوٓا أَوْلَـٰدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلَـٰقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئًا کَبِیرًا. [13]

«و فرزندان‌ خود رااز ترس‌ تهیدست‌ شدن‌ واز بین‌ رفتن‌ سرمایه‌، و حمله‌ور شدن‌ سلطان‌ فقر و فلاکت‌ نکشید ! زیرا که‌ ما ایشان‌ و شما را روزی‌ میدهیم‌؛ حقّاً کشتن‌ آنان‌ گناهی‌ بزرگ‌ و خطائی‌ سترگ‌ است‌.»


و همچون‌ آیه‌: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ. [14]«و زمانیکه‌ از مَوْءُودَة‌ (بچّه‌ای‌ که‌ زنده‌ در زیر خاک‌ دفن‌ کنند) پرسیده‌ شود که‌: به‌ چه‌ جرمی‌ و جنایتی‌ او کشته‌ شده‌ است‌؟»


اینها همه‌ آیاتی‌ است‌ که‌ دلالت‌ بر حرمت‌ قتل‌ فرزند دارد؛ خواه‌ فرزند بزرگ‌ باشد خواه‌ کوچک‌، خواه‌ پسر باشد خواه‌ دختر، خواه‌ ناقص‌ الخلقه‌ و عقب‌ افتاده‌ باشد خواه‌ تامّ الخلقه‌ و کامل‌.


و علیهذا بچّه‌ای‌ که‌ از مادر متولّد گردد و نابینا و یا ناشنوا و یا مقطوع‌ الید، و یا دیوانه‌ و مجنون‌ باشد، و یا به‌ هرگونه‌ عیبی‌ از عیوب‌ و نقصی‌ از نقائص‌ مبتلا باشد، نه‌ پدر و نه‌ مادر، و نه‌ دولت‌ و نه‌ حاکم‌، و نه‌ هیئت‌ پزشکی‌ و نه‌ غیرهم‌، حقّ کشتن‌ و از بین‌ بردن‌ این‌ بچّه‌ را ندارند؛ خواه‌ بوسیله‌ آلت‌ قتّاله‌ باشد، خواه‌ بوسیله‌ تزریق‌ داروی‌ سمّی‌، خواه‌ بوسیله‌ استنشاق‌ گاز، خواه‌ بوسیله‌ ذوب‌ نمودن‌ در اسید، خواه‌ بوسیله‌ اشعّه‌های‌ مهلکه‌، و خواه‌ به‌ هر وسیله‌ دیگری‌ که‌ بعداً کشف‌ شود.

اینها مخلوق‌ خدا هستند. و خدا اذن‌ و اجازه‌ کشتن‌ را نداده‌ است‌. این‌ کشتن‌، قتل‌ نفس‌ است‌. و در قتل‌ نفس‌، خداوندِ خالق‌ نفس‌، بین‌ نفس‌ انسانِ صحیح‌ و معیب‌، و زن‌ و مرد، و مریض‌ و سالم‌، و عاقل‌ و مجنون‌، و کوچک‌ و بزرگ‌ فرقی‌ نگذاشته‌ است‌. و به‌ قتل‌ نفس‌ عمدی‌ هر طور باشد وعده‌ خلود در آتش‌ دوزخ‌ را داده‌ است‌.


انتحار و خودکشی‌ قتل‌ نفس‌ است‌؛ و در اسلام‌ حرام‌ و ممنوع‌

بلکه‌ انسان‌ اختیار نفس‌ خودش‌ را هم‌ ندارد. و خودکشی‌ گرچه‌ بواسطه‌ تنگدستی‌ و شدّت‌ فقر، و زندانی‌ شدن‌ متمادی‌، و ورود مصائب‌ گوناگون‌ باشد حرام‌ است‌؛ کسی‌ که‌ به‌ انتحار دست‌ میزند درجهنّم‌ میرود، و در آنجا طبق‌ آیه‌ قرآن‌ مخلّد است‌.


عموم‌ و إطلاق‌ آیاتی‌ که‌ دلالت‌ برحرمت‌ قتل‌ نفس‌ عمدی‌ دارد، شامل‌ قتل‌ انسان‌ نفس‌ خودش‌ را، و شامل‌ قتل‌ نفس‌ غیر می‌شود. أَنَّهُو مَن‌ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی‌ الأرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَآ أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا [15] بخوبی‌ و روشنی‌ دلالت‌ بر حرمت‌ انتحار هم‌ میکند.


و علاوه‌ آیه‌ کریمه‌: وَ أَنفِقُوا فِی‌ سَبِیلِ اللَهِ وَ لاتُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی‌ التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوٓا إِنَّ اللَهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ [16] دلالت‌ بر این‌ مدّعی‌ دارد.


فلهذا اگر دشمن‌ بخواهد انسان‌ را دستگیر کند و برای‌ إقرار و اعتراف‌ شکنجه‌ نماید، انسان‌ حقّ خوردن‌ و بلعیدن‌ قرص‌های‌ سمّی‌ که‌ فوراً او را میکشد (گر چه‌ بدون‌ درد و التهاب‌ باشد) ندارد؛ اگر چه‌ آن‌ شکنجه‌ با شدیدترین‌ وجهی‌ صورت‌ پذیرد و منجرّ به‌ قتل‌ صعب‌ و کشتن‌ و قطعه‌ قطعه‌ شدن‌ انسان‌ گردد.


انسان‌ برای‌ فرار از قتل‌ شدیدتر، نمیتواند اختیاراً دست‌ به‌ انتحار خفیف‌تر بزند. اگر دشمن‌، انسان‌ را در اطاقی‌ محبوس‌ نموده‌ است‌ و میخواهد انسان‌ را در دریا و رودخانه‌ غرق‌ کند، انسان‌ حقّ ندارد شیر گاز اطاق‌ را باز کرده‌ و خودش‌ را به‌ استنشاق‌ گاز مسموم‌ هلاک‌ کند؛ گرچه‌ این‌ عمل‌ نسبت‌ به‌ غرق‌ شدن‌ آسانتر باشد.


لشکریان‌ مسلمان‌ که‌ درکشتی‌ نشسته‌ وآماده‌ نبرد و جنگ‌ با کفّارند، اگر کفّار کشتی‌ آنان‌ را با نفت‌ و بنزین‌، و یا پرتاب‌ موشک‌، و یا سائر آلات‌ مُحرِقه‌ آتش‌ بزنند، و مسلمین‌ سوختن‌ و آتش‌ گرفتن‌ خود را در برابر دیدگان‌ خود همچون‌ آفتاب‌ روشن‌ ببینند، حقّ ندارند برای‌ فرار از سوختگی‌، خود را به‌ دریا پرتاب‌ کنند و غرق‌ شدن‌ را اختیار نموده‌ و به‌ دست‌ خود بدینگونه‌ جان‌ سپرند.


اگر مریضی‌ مبتلا به‌ بعضی‌ از امراض‌ مهلکه‌ و صعب‌ شده‌ است‌، مانند بعضی‌ از اقسام‌ سرطان‌ که‌ حقّاً حیات‌ برای‌ او جز تلخی‌ چیزی‌ نیست‌، حقّ ندارد انتحار کند؛ و به‌ دوست‌ پزشک‌ معالج‌ و یا به‌ پرستار رفیق‌ و صمیمی‌اش‌ توصیه‌ کند تا زودتر از اجل‌ طبیعی‌ موعود و مرگ‌ معهود، وی‌ را با تزریق‌ راحت‌ کند. اینها همه‌ قتل‌ نفس‌ است‌؛ و حرام‌ و ممنوع.


سرّ حرمت‌ انتحار و خودکشی‌ در اسلام‌

ادامه دارد.....


-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

[5] ـ «المیزان‌ فی‌ تفسیر القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 279


[6] ـ آیه‌ 92 و 93، از سوره‌ 4: النّسآء


[7] ـ آیه‌ 32، از سوره‌ 5: المآئدة‌


[8] ـ آیۀ 29 و 30، از سوره‌ 4: النّسآء


[9] ـ قسمتی‌ از آیه‌ 151، از سوره‌ 6: الانعام‌ و صدر آیه‌ 33، از سوره‌ 17: الإسرآء


[10] ـ آیات‌ 68 تا 70، از سوره‌ 25: الفرقان‌


[11] ـ آیه‌ 140، از سوره‌ 6: الانعام‌


[12] ـ صدر آیه‌ 151، از سوره‌ 6: الانعام‌


[13] ـ آیه‌ 31، از سوره‌ 17: الإسرآء


[14] ـ آیه‌ 8 و 9، از سوره‌ 81: التّکویر


[15] ـ قسمتی‌ از آیه‌ 32، از سوره‌ 5: المآئدة‌؛ و در ص‌ 21 از همین‌ کتاب‌ ترجمه‌اش‌ ذکر شد.


[16] ـ آیه‌ 195، از سوره‌ 2: البقرة‌: «و در راه‌ خدا انفاق‌ کنید ! و با دستهای‌ خودتان‌ خود را در تهلکه‌ نیفکنید ! و نیکی‌ بنمائید که‌ خداوند نیکوکاران‌ را دوست‌ دارد».






قسمت دوم مطلب

 قسمت اول اینجا

داستان‌ بیعت‌ زنان‌ با پیغمبر اکرم‌ صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ در مکّه‌

واقِدیّ در «مَغازی‌» خود، از عبدالله‌ بن‌ زُبَیر روایت‌ میکند که‌: چون‌ روز فتح‌ مکّه‌ رسید، هِنْد دختر عُتْبَه‌ اسلام‌ آورد و اُمّ حکیم‌ دختر حارث‌ بن‌ هِشام‌ زوجه‌ عِکْرِمَة‌ بن‌ أبی‌ جَهل‌ اسلام‌ آورد و زن‌ صَفْوان‌ بن‌ اُمَیَّة‌ دختر مُعَذَّل‌ که‌ نامش‌ بَغوم‌ بود از کنانه‌ اسلام‌ آورد و فاطمه‌ دختر وَلید بن‌ مُغِیرَة‌ اسلام‌ آورد و هند دختر مُنَبِّه‌ بن‌ حَجّاج‌ که‌ مادر عبدالله‌ پسر عَمْروبن‌ عاص‌ بود نیز در ضمن‌ ده‌ نفر از زنان‌ قریش‌ اسلام‌ آورده‌ و در أبْطَح‌ به‌ حضور رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ آمدند، و با آنحضرت‌ بیعت‌ کردند در حالیکه‌ نزد آنحضرت‌ زوجه‌ او و فاطمه‌ دختر او و زنانی‌ از زنان‌ بنی‌عبدالمطّلب‌ بودند.


هند دختر عتبه‌ [2] سخن‌ گفت‌ بدینگونه‌ که‌:

یا رَسولَ اللَهِ ! الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذی‌ أظْهَرَ الدّینَ [ الَّذی‌ ] اخْتارَهُ لِنَفْسِهِ لِتَمَسَّنی‌ رَحْمَتُکَ یا مُحَمَّدُ؛ إنّی‌ امْرَأَةٌ مُؤْمِنَةٌ بِاللَهِ مُصَدِّقَةٌ !


«ای‌ رسول‌ خدا ! سپاس‌ مختصّ خداوند است‌، آنکه‌ دینی‌ را که‌ برای‌ خودش‌ اختیار نمود ظاهر کرد؛ برای‌ آنکه‌ رحمت‌ تو ای‌ محمّد به‌ من‌ برسد ! من‌ زنی‌ هستم‌ که‌ به‌ خدا ایمان‌ آورده‌ام‌ و تصدیق‌ وی‌ را نموده‌ام‌.»


در این‌ حال‌ نقاب‌ را از چهره‌ خود کنار زد و گفت‌: من‌ هند دختر عتبه‌ هستم‌.


رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفت‌: مَرْحَبًا بِکِ ! «آفرین‌ بر تو، خوش‌ آمدی‌!»


هند گفت‌: سوگند بخدا ای‌ رسول‌ خدا من‌ در حالی‌ بودم‌ که‌ دوست‌ داشتم‌ در روی‌ زمین‌، افرادی‌ ذلیل‌تر و خوارتر از اهل‌ خیمه‌ تو و اهل‌ تو نباشند، و اینک‌ حالم‌ اینطور است‌ که‌ دوست‌ دارم‌ در روی‌ زمین‌ افرادی‌ عزیزتر و گرامی‌تر از اهل‌ این‌ خیمه‌ و این‌ اهل‌ بیت‌ نباشند.


رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود: و بر این‌، همچنین‌ زیادتر ! (یعنی‌ برای‌ اسلام‌ و ایمان‌ این‌ مقدار کفایت‌ نمیکند و باید بیش‌ از این‌، اعتراف‌ نمائی‌!)


سپس‌ رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ برای‌ آنها قرائت‌ قرآن‌ نمود، و آنها بیعت‌ کردند(و بر اساس‌ آن‌ شرائط‌، اسلامشان‌ را پذیرفت‌).


از میان‌ آنها هند گفت‌: نُماسِحُکَ؟ «ای‌ رسول‌ خدا ما برای‌ بیعت‌ بایددست‌ به‌ تو دهیم‌؟»


حضرت‌ فرمود: إنِّی‌ لا أُصَافِحُ النِّسَآءَ ! إنَّ قَوْلِی‌ لِمِأَةِ امْرَأَةٍ مِثْلُ قَوْلِی‌ لمْرَأَةٍ وَاحِدَةٍ.


«من‌ با زنان‌ مصافحه‌ نمی‌کنم‌ و دست‌ نمیدهم‌ ! گفتار من‌ با صد زن‌ مثل‌ گفتار من‌ با یک‌ زن‌ است‌.» (یعنی‌ با زنها در بیعت‌ نیاز به‌ لَمس‌ و مَسّ دست‌ آنها نیست‌ و مصافحه‌ لازم‌ نیست‌، همین‌ گفتار با همه‌ آنها برای‌ پذیرش‌ بیعتشان‌ جملگی‌ کفایت‌ میکند و نیاز به‌ یک‌ یک‌ جداگانه‌ ندارد.)


و بعضی‌ گفته‌اند: در آنروز رسول‌ خدا لباسی‌ را بر روی‌ دست‌ خود انداخت‌، و آنها دستش‌ را از روی‌ لباس‌ مَسح‌ کردند.


و بعضی‌ گفته‌اند: در آنروز قدَحی‌ از آب‌ آوردند، رسول‌ خدا دست‌ خود را در آب‌ فرو برد و در آورد، و سپس‌ قدح‌ آب‌ را به‌ آنها داد و آنها دست‌های‌ خود را در قدح‌ فرو بردند.


امّا قول‌ اوّل‌ در نظر ما بیشتر به‌ ثبوت‌ نزدیک‌ است‌ که‌ فرمود: إنِّی‌ لاأُصَافِحُ النِّسَآءَ. [3]

و طبَری‌ در «تاریخ‌» خود، از واقدی‌ نقل‌ کرده‌ است‌ که‌: رسول‌ خدا در روز فتح‌ مکّه‌ امر به‌ کشتن‌ شش‌ نفر مرد و چهار نفر زن‌ نمودند، و از جمله‌ زنان‌ هند دختر عتبه‌ بود، ولی‌ چون‌ اسلام‌ آورد و بیعت‌ کرد جان‌ به‌ سلامت‌ برد.


تا آنکه‌ گوید: چون‌ رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ از بیعت‌ مردان‌ فارغ‌ شد نوبت‌ بیعت‌ زنان‌ رسید، و جمعی‌ از زنان‌ قریش‌ بر ایشان‌ وارد شدند، که‌ در میان‌ آنها هند دختر عتبه‌، نقاب‌ بر صورت‌ زده‌ و بطور ناشناس‌ ـ بواسطه‌ جنایتی‌ که‌ بر حَمزه‌ نموده‌ بود ـ وارد شد؛ چون‌ می‌ترسید بواسطه‌ آن‌ عمل‌ زشت‌ و قبیح‌، پیامبر او را بگیرند و بکشند.


چون‌ به‌ رسول‌ الله‌ نزدیک‌ شدند که‌ بیعت‌ کنند، رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفت‌:

تُبَایِعْنِی‌ [ تُبَایِعْنَنِی‌ ] عَلَی أَنْ لاتُشْرِکْنَ بِاللَهِ شَیْئًا ! «شما با من‌ بیعت‌ میکنید به‌ شرط‌ آنکه‌ هیچ‌ چیز را شریک‌ خدا نیاورید!»

هند گفت‌: سوگند به‌ خدا که‌ تو از ما عهد و پیمانی‌ میگیری‌ که‌ از مردان‌ نگرفته‌ای‌ ! و ما این‌ عهد را به‌ تو میدهیم‌!

رسول‌ خدا گفت‌: وَ لاتَسْرِقْنَ ! «و دزدی‌ هم‌ نباید بکنید!»

هند گفت‌: والله‌ من‌ چیزهائی‌ را، و چیزهائی‌ را از مال‌ أبوسفیان‌ برداشته‌ام‌ و نمی‌دانم‌ که‌ آیا برای‌ من‌ حلال‌ بوده‌ است‌ یا نه‌؟!

أبوسفیان‌ که‌ آنجا حاضر و شاهد بود گفت‌: آنچه‌ از مال‌ من‌ در گذشته‌ ربوده‌ای‌، ترا حلال‌ نمودم‌ !

رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفت‌: إنَّکِ لَهِنْدٌ بِنْتُ عُتْبَةَ؟! «آیا تو هند دختر عتبه‌ هستی‌؟!» گفت‌: آری‌ ! من‌ هند دختر عتبه‌ هستم‌؛ از گذشته‌ها بگذر، خدا از تو بگذرد !

رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفت‌: وَ لاتَزْنِینَ ! «زنا هم‌ نباید بکنید!»هند گفت‌: ای‌ رسول‌ خدا مگر زن‌ حُرّه‌ آزاد هم‌ زنا میکند؟!


بیعت‌ زنان‌ با پیغمبر به‌ شرط‌ نکشتن‌ اولاد



رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفت‌: وَ لاتَقْتُلْنَ أَوْلدَکُنَّ ! «شما فرزندان‌ خود را نباید بکشید!»


هند گفت‌: قَدْ رَبَّیْناهُمْ صِغارًا وَ قَتَلْتَهُمْ یَوْمَ بَدْرٍ کِبارًا، فَأنْتَ وَ هُمْ أعْلَمُ ! «ما آنها را در دوران‌ کودکی‌ پرورش‌ دادیم‌، و تو آنها را در جنگ‌ بدر چون‌ بزرگ‌ شده‌ بودند کشتی‌؛ پس‌ تو و آنها داناترید!»عمربن‌ خطّاب‌ از کلام‌ او خندید به‌ حدّی‌ که‌ قهقهه‌ زد و در خنده‌فرورفت‌.

رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفت‌: وَ لاتَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ تَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیکُنَّ وَ أَرْجُلِکُنَّ.

«از نطفه‌ مردی‌ آبستن‌ نشوید، تا بچّه‌ای‌ را که‌ میزائید، به‌ شوهر خود نسبت‌ دهید!»

هند گفت‌: والله‌ بُهتان‌ زشت‌ است‌ ! و به‌ برخی‌ از تجاوزات‌ أشبه‌ است‌.

رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله ‌ و سلّم‌ گفت‌: وَ لاتَعْصِینِی‌ [ تَعْصِینَنِی‌ ] فِی‌ مَعْرُوفٍ «مخالفت‌ مرا در کارهای‌ حسنه‌ نباید بکنید!»

هند گفت‌: ما در این‌ مجلس‌ حضور نیافتیم‌ که‌ بخواهیم‌ در کارهای‌ پسندیده‌ و حسنه‌، مخالفت‌ تو را بنمائیم‌ !

رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ به‌ عمر گفت‌: با این‌ زنان‌ بیعت‌ کن‌، و رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ از خدا برایشان‌ مغفرت‌ خواست‌. عمر با آنها بیعت‌ نمود.


وَ کانَ رَسولُ اللهِ صلَّی‌ اللهُ عَلَیه‌ وَ ءَالِه‌ وَ سلَّم‌ لایُصافِحُ النِّسآءَ وَ لایَمَسُّ امْرَأَةً وَ لاتَمَسُّهُ الا امْرَأَةٌ أحَلَّها اللَهُ لَهُ أوْ ذاتُ مَحْرَمٍ مِنْهُ.


«و عادت‌ و دأب‌ و دَیْدَن‌ رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ این‌ بود که‌ با دست‌ و بدن‌ خود زنی‌ را مسّ نمی‌کرد، و هیچ‌ زنی‌ نیز با دست‌ و بدن‌ خود او را مسّ نمیکرد، مگر زنی‌ که‌ خداوند بر او حلال‌ کرده‌ بود و یا آنکه‌ با او مَحرم‌ بود.»


و از أبان‌ بن‌ صالح‌ روایت‌ است‌ که‌: بیعت‌ زنان‌ با رسول‌ خدا ـ در آنچه‌ بعضی‌ از أهل‌ علم‌ روایت‌ کرده‌اند ـ بر دو گونه‌ بوده‌ است‌:


در پیش‌ روی‌ رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ ظرفی‌ که‌ در آن‌ آب‌ بود مینهادند، و همینکه‌ از آنها عهد و میثاق‌ میگرفت‌ و آنها نیز متعهّد می‌شدند و عهد و پیمان‌ میدادند، دست‌ خود را در آب‌ فرو میبرد و سپس‌ بیرون‌


میکشید؛ در این‌ حال‌ زنان‌ دستهای‌ خود را در آب‌ فرو میبردند. دوباره‌ پیامبر از آنها عهد و میثاق‌ میگرفت‌؛ چون‌ زنان‌ بر آنچه‌ با آنها شرط‌ شده‌ بود به‌ او عهد و پیمان‌ میدادند، به‌ آنها میگفت‌: اذْهَبْنَ، فَقَدْ بَایَعْتُکُنَّ ! «اینک‌ شما بروید، زیرا که‌ من‌ با شما بیعت‌ کردم‌!» و از این‌ طرز عمل‌، کاری‌ را اضافه‌ انجام‌ نمیداد. [4]


کلام‌ علاّمۀ طباطبائی‌ در تفسیر: وَ لَایَقْتُلْنَ أَوْلَـٰدَهُنَّ

ادامه دارد........


------------------------------------------------------------------------------------------------


[2] ـ هند دختر عتبه‌، مادر معاویة‌ بن‌ أبی‌سفیان‌ و زوجه‌ أبوسفیان‌ است‌ که‌ در جنگ‌ اُحد شکم‌ حضرت‌ حمزه‌ سیّدالشّهداء علیه‌ السّلام‌ را درید و جگر او را بیرون‌ کشید، و قطعه‌ قطعه‌ نموده‌ گلوبند ساخت‌ و به‌ گردن‌ آویخت‌، و جگر را جوید، و اعضای‌ حضرت‌ را برید و مُثْله‌ کرد. پدرش‌: عتبه‌ و عمویش‌: شَیْبَه‌ و پسرش‌: حَنْظَلَه‌ در جنگ‌ بدر کشته‌ شدند، عداوت‌ عجیبی‌ با رسول‌ خدا داشت‌. و رسول‌ خدا در روز فتح‌ مکّه‌ خون‌ او را هدَر ساخت‌ ولی‌ اسلام‌ آورده‌ و رسول‌ خدا اسلام‌ او را پذیرفت‌ و از خون‌ او گذشت‌. صلَّی‌ اللهُ عَلیکَ یا رَسولَ اللهِ و علَی‌ أهلِ بَیتِک‌ الطّاهِرین‌.


[3] ـ «مغازی‌» محمّد بن‌ عمر بن‌ واقد معروف‌ به‌ واقدی‌، متوفّی‌ در سنه‌ 207، ج‌ 2، ص‌ 850 و 851



[4] ـ «تاریخ‌ الاُمم‌ و الملوک‌» لابی‌جعفر طبری‌، طبع‌ مطبعه‌ استقامت‌ قاهره‌، ج‌ 2، ص‌337 و 338

بخش نخست:



قالَ اللَهُ الْحکیمُ فی‌ کِتابِهِ الْکَریم‌:


إِنَّ هَـٰذَا الْقُرْءَانَ یَهْدِی‌ لِلَّتِی‌ هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّـٰلِحَـٰتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا *

وَ أَنَّ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِالٵخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا. (آیه‌ نهم‌ و دهم‌ از سوره‌ إسرآء: هفدهمین‌ سوره‌ از قرآن‌ کریم‌)


«این‌ قرآن‌ به‌ سوی‌ آئینی‌ که‌ از هر آئین‌ دیگری‌ استوارتر و اساسی‌تر است‌، جامعه‌ بشریّت‌ را هدایت‌ می‌نماید.

و به‌ مؤمنینی‌ که‌ اعمال‌ صالحه‌ را انجام‌ میدهند، بشارت‌ می‌دهد که‌: از برای‌ ایشان‌ مزد و پاداشی‌ بزرگ‌ است‌.

و به‌ کسانی‌ که‌ به‌ آخرت‌ و روز جزا ایمان‌ نمی‌آورند، بیم‌ میدهد که‌: ما برای‌ ایشان‌ عذابی‌ دردناک‌ تهیّه‌ و آماده‌ ساخته‌ایم‌.»


قرآن‌ کتاب‌ انذار و بشارت‌ و هدایت‌ کنندۀ به‌ بهترین‌ آئین‌هاست‌


با دقّت‌ در مفاد این‌ کریمه‌ مبارکه‌، سه‌ مطلب‌ به‌ دست‌ می‌آید:


اوّل‌ آنکه‌: قرآن‌ مجید کتابی‌ است‌ که‌ جامعه‌ بشریّت‌ را به‌ محکم‌ترین‌ و استوارترین‌ آئین‌ها و روش‌ها و مذهب‌ها و مسلک‌ها هدایت‌ می‌نماید.

و این‌ معنی‌ بسیار مهمّ و شایان‌ دقّت‌ است‌.

زیرا که‌ از زمان‌ آدم‌ بوالبشر تا حال‌، آنچه‌ پیامبران‌ الهی‌ از جانب‌ حضرت‌ حیّ قیّوم‌ برای‌ ارشاد و هدایت‌ بشر آورده‌اند

و گفته‌اند، و کتابهائی‌ را که‌ با خود نازل‌ نموده‌اند:

از دعوت‌ به‌ توحید و بیان‌ حقائق‌، و ارشاد مردم‌ به‌ سرمنزل‌ سعادت‌

و عبور از مراحل‌ تهلکه‌، و بیماری‌های‌ روحی‌ و طبعی‌؛

و آنچه‌ را که‌ حکمای‌ الهی‌ راستین‌ که‌ اسلام‌ از آنها تمجید نموده‌، همچون‌ لقمان‌ حکیم‌ و سقراط‌ و افلاطون‌ و سائرین‌ آورده‌اند و بحث‌ نموده‌، و کتاب‌ها نوشته‌ و مکتب‌ها تشکیل‌ داده‌، و مدرس‌ها بنا نموده‌ و شاگردان‌ اُولواالقدری‌ به‌ عالم‌ انسانی‌ تحویل‌ داده‌اند؛

و آنچه‌ امروزه‌ علما و دانشمندان‌ الهی‌ و غیر الهی‌ برای‌ سعادت‌ جامعه‌ها در تلاش‌ می‌باشند، و علوم‌ مستقلّه‌ به‌ نام‌ جامعه‌شناسی‌ و روان‌شناسی‌، و فلسفه‌ و تحقیق‌ در بنیادهای‌ اخلاقی‌، و راه‌ و روش‌ صحیح‌ و راستین‌ برای‌ سعادت‌ بشر، و زندگی‌ نمودن‌ در سایه‌ آرامش‌ و صلح‌ و آشتی‌، و تمتّع‌ از جمیع‌ مواهب‌ انسانی‌ ترتیب‌ داده‌اند؛

و دانشگاهها و دانشکده‌ها را مملوّ از بحث‌ و تحقیق‌ وکنجکاوی‌ نموده‌اند؛ و آنچه‌ از این‌ به‌ بعد در أثر تکامل‌ علوم‌ بدست‌ آورند و بحث‌ و تحقیق‌ کنند، و کتابها بنویسند و فلاسفه‌ای‌ نوین‌ به‌ عالم‌ ارائه‌ دهند، و در سر میزهای‌ گرد و یا بیضی‌ و یا مستطیل‌ و یا مسدّس‌ و ذوزنقه‌ بنشینند، و به‌ آسمان‌ پرواز کنند و کره‌ مرّیخ‌ و زهره‌ و عطارد را هم‌ تسخیر کنند، و بخواهند عالیترین‌ برنامه‌ را برای‌ سعادت‌ و ارتقاء طرح‌ریزی‌ کنند،

با تمام‌ این‌ زمینه‌ وسیع‌ و گسترده‌، و این‌ وسعتِ دیدار به‌ آئین‌های‌ آسمانی‌ و زمینی‌، معذلک‌ قرآن‌، آری‌ همین‌ قرآنی‌ که‌ ما در جیب‌ خود می‌گذاریم‌ و قرائت‌ می‌کنیم‌، از همۀ این‌ آئین‌ها و طرح‌ها و مسلک‌ها و قانون‌ها، قویم‌تر و استوارتر و اصیل‌تر و پسندیده‌تر، جامعه‌ بشریّت‌ را به‌ صلاح‌ کلّی‌ و سعادت‌ مطلق‌، و زندگی‌ پاک‌ و پربهره‌، و عیش‌ گوارا هدایت‌ و رهبری‌ می‌نماید.

و این‌ بسیار مطلب‌ مهمّی‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌، امروز هم‌ در رادیوهای‌ ممالک‌ اسلام‌ و کفر خوانده‌ میشود، و علناً اظهار میدارد که‌ برنامه‌ او عالی‌ترین‌ برنامه‌ها، و ارشاد و ارائۀ طریق‌ او استوارترین‌ طُرق‌ است‌؛

و اگر مردم‌ دنیا از سیاه‌ و سپید و زرد و سرخ‌، و شمالی‌ و جنوبی‌ و شرقی‌ و غربی‌، و کوهی‌ و بیابانی‌ و دریائی‌ و هوائی‌، همه‌ و همه‌ جمع‌ شوند و در آداب‌ و رسوم‌ و مرام‌ و عقیده‌، و منهاج‌ زندگی‌ و روش‌ معیشت‌، و تمتّع‌ از راقی‌ترین‌ راهی‌ که‌ در جلوی‌ پای‌ خود گذارده‌اند مطالعه‌ کنند،

و آنرا با احکام‌ قرآن‌ از کسب‌ و تجارت‌ و نکاح‌ و عبادت‌ و صلوة‌ و صوم‌ و حجّ و جهاد، و دستورات‌ توحیدی‌ و بیانات‌ عرفانی‌ و مواعظ‌ اخلاقی‌ و فرامین‌ عملی‌ مقایسه‌ نمایند، خواهند دید که‌:

اسلام‌ بسیار بسیار برتر و بالاتر و عالی‌تر و راقی‌تر است‌. قرآن‌ در راهی‌ نزدیکتر و سریعتر و آسانتر بشر را به‌ تکامل‌ انسانی‌ خود میرساند؛ و در به‌ فعلیّت‌ در آوردن‌ قوا و استعدادهای‌ نهفته‌، أساسی‌تر و محکمتر و اصولی‌تر گام‌ بر میدارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دوّم‌ آنکه‌: مؤمنان‌ و گروندگان‌ بحضرت‌ ربوبیّت‌، و معترفان‌ به‌ رسالت‌ و مُقرّان‌ به‌ ولایت‌ را بشارت‌ میدهد که‌: در اثر کنکاش‌ عملی‌ و جدّیّت‌ و سعی‌ و کوشش‌ کرداری‌ و رفتاری‌ خود، برای‌ وصول‌ به‌ نتیجه‌ رابحه‌ و رستگاری‌ و نجات‌ از هواجس‌ نفسانی‌، و فوز به‌ درجات‌ عالیه‌ و مقامات‌ سامیه‌، خداوند منّان‌ اجر و مزد بزرگی‌ برای‌ آنها معیّن‌ فرموده‌ است‌. و بنابراین‌، قرآن‌ کتاب‌ بشارت‌ و امید، و شادی‌ و خرّمی‌ و کامیابی‌ است‌.

---------------------------------------------------------------

سوّم‌ آنکه‌:

به‌ منکران‌ خدا و رسالت‌ و ولایت‌ که‌ در نتیجه‌، انکار آخرت‌ و روز پاداش‌ و جزاست‌ بیم‌ و دهشت‌ میدهد که‌:

برای‌ آنها عذاب‌ دردناک‌ و ناگواری‌ در پی‌آمد عدم‌ ایمانشان‌ خواهد بود. و بنابراین‌، قرآن‌ کتاب‌ هشدار و بیدار باش‌ و انذار و بهوش‌ باش‌ است‌.

هم‌ کتاب‌ امید و بشارت‌ است‌ و هم‌ کتاب‌ بیم‌ و دهشت‌

؛ در عین‌ آنکه‌ برنامه‌ خود را در حرکت‌ بنی‌آدم‌، قویم‌ترین‌ برنامه‌ها، برای‌ وصول‌ به‌ راستین‌ترین‌ آئین‌ها، و درست‌ترین‌ منهج‌ها و مرام‌ها به‌ شمار می‌آورد. از جمله‌ آیاتی‌ که‌ بر سُبُل‌ سلام‌ رهبری‌ دارد، این‌ کریمه‌ است‌:


یَـٰـٓأیُّهَا النَّبِیُ إِذَا جَآءَکَ الْمُؤْمِنَـٰتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَیٓ أَن‌ لایُشْرِکْنَ بِاللَهِ شَیْئًا وَ لایَسْرِقْنَ وَ لیَزْنِینَ وَ لایَقْتُلْنَ أَوْلَـٰدَهُنَّ وَ لایَأْتِینَ بِبُهْتَـٰنٍ یَفْتَرِینَهُ و بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لایَعْصِینَکَ فِی‌ مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَهَ إِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.[1]

«ای‌ پیغمبر اگر زنان‌ مؤمنه‌ حضور تو آمدند، و با تو بیعت‌ کردند بر اینکه‌ بهیچ‌ وجه‌ چیزی‌ را شریک‌ خدا قرار ندهند و دزدی‌ نکنند و زنا ننمایند و اولاد خود را نکشند و چیزی‌ را که‌ در میان‌ دو دست‌ و پای‌ خود پرورده‌اند، به‌ دروغ‌ و بهتان‌ به‌ شوهر خود نبندند (بچّه‌ای‌ را که‌ از نطفه‌ دیگری‌ زائیده‌اند، به‌ مرد خود نسبت‌ ندهند و فرزند وی‌ نخوانند) و در امر معروف‌ و پسندیده‌، مخالفت‌ ترا ننمایند، در این‌ صورت‌ و با وجود این‌ شرائط‌ با آنها بیعت‌ کن‌؛ و برای‌ آنها از خداوند طلب‌ آمرزش‌ و غفران‌ بنما ! زیرا که‌ حقّاً خداوند آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌.» این‌ آیات‌، بعد از فتح‌ مکّه‌ نازل‌ شد و رسول‌ خدا صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ از جمعی‌ از زنانی‌ که‌ آمده‌ بودند، با این‌ شرائط‌ قبول‌ بیعت‌ کردند.



داستان‌ بیعت‌ زنان‌ با پیغمبر اکرم‌ صلّی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ در مکّه‌

 

ادامه دارد ................................................

 

 -

کتاب  (کاهش جمعیت ضربه سهمگین بر پیکر مسلمین تالیف علامه طهرانی



کتابی در مورد نظم
عنوان: کتابی کامل در مورد نظم..از وبلاگ www.alfiye.blog.ir
حجم: 1.2 مگابایت
توضیحات: کتابی در مورد نظم ....دانلود کنید ...وبلاگ..چگونگی حفظ ابیات الفیه ابن مالک



اسلام کوئست