اسلام کوئست
yemen
کاهش جمعیت شماره 4 :: کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین

کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین

کتابی است نوشته ی علامه محمد حسین حسینی طهرانی رحمه الله

کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین

کتابی است نوشته ی علامه محمد حسین حسینی طهرانی رحمه الله

کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین

کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین

کتابی است نوشته ی علامه محمد حسین حسینی طهرانی رحمه الله
----------------------
اصل‌ این‌ رساله‌ قسمتی‌ از جلد اوّل‌ «نور ملکوت‌ قرآن‌» می‌باشد ، که‌ به‌ تفسیر آیۀ : وَ لَا یَقْتُلْنَ أَوْلَـٰدَهُنَّ پرداخته‌ و به‌ جهت‌ اهمّیّت‌ مطالب‌ ، از آن‌ کتاب‌ استخراج‌ و بطور مستقلّ به‌ نام‌ «رسالۀ نکاحیّه‌» منتشر گردید .
و چون‌ در حین‌ طبع‌ این‌ رساله‌ که‌ از ارتحال‌ فقید معظّم‌ ، رهبر کبیر انقلاب‌ اسلامی‌ پنج‌ سال‌ می‌گذشت‌ و در این‌ مدّت‌ با عنوان‌ تنظیم‌ خانواده‌ و کنترل‌ جمعیّت‌ فعّالیّتهای‌ چشمگیری‌ به‌ وقوع‌ پیوست‌ ؛ حضرت‌ آیة‌ الله‌ علاّمه‌ اقدام‌ به‌ نوشتن‌ تذییلاتی‌ بر این‌ رساله‌ فرموده‌ و با عطف‌ جملۀ «کاهش‌ جمعیّت‌ ، ضربه‌ای‌ سهمگین‌ بر پیکر مسلمین‌» نام‌ رسالۀ نکاحیّه‌ را تفسیر نموده‌اند .
در این‌ تذییلات‌ که‌ شامل‌ سیزده‌ مطلب‌ میباشد مسألۀ کنترل‌ جمعیّت‌ از دیدگاه‌ قرآن‌ و اسلام‌ مورد تحلیل‌ قرار گرفته‌ و در آن‌ از سیاستهای‌ مزوّرانۀ استکبار در جهت‌ کاهش‌ قوّت‌ مسلمین‌ پرده‌ برداشته‌ شده‌ است‌ .
--------------
امام خامنه ای فرمود:
مسئله‌ی جمعیّت را جدّی بگیرید؛ جمعیّت جوان کشور دارد کاهش پیدا میکند. یک جایی خواهیم رسید که دیگر قابل علاج نیست.۱۳۹۲/۰۹/۱۹
-------------
امام خامنه ای فرمد:
یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر میکند، تن او میلرزد، این مسئله‌ی جمعیّت است.۱۳۹۲/۰۹/۱۹
--------------

امام خامنه ای

http://www.noorhadith.ir/

خبر گزاري قراني جمهوري اسلامي ايران www.iqna.ir

دريافت كد لوگو

۱ مطلب با موضوع «کاهش جمعیت شماره 4» ثبت شده است

قسمت چهارم

قسمت سوم از اینجا


سرّ حرمت‌ انتحار و خودکشی‌ در اسلام‌

و سرّش‌ آنست‌ که‌: انسان‌ مالک‌ خودش‌ نیست‌ تا بتواند در حیات‌ و ممات‌ خود، خودش‌ تصمیم‌ بگیرد. مالک‌ انسان‌، و خالق‌ او، و ربِّ او، و مُحیی‌ و مُمیت‌ او، خداوند است‌ عزّوجلّ؛ و او تمام‌ این‌ طرق‌ از کشتن‌ را به‌ روی‌ او بسته‌ است‌. و او باید صد در صد، در صددِ ادامه‌ حیات‌ و تأمین‌ عمر باشد؛ تا جائیکه‌ مرگ‌، خودش‌ به‌ سراغ‌ او بیاید.

و سرّ این‌ مطلب‌ آنست‌ که‌: انسان‌ و حقیقت‌ او، و موجودیّت‌ او به‌ بدن‌ او نیست‌ تا خودش‌ اختیار رها کردن‌ آنرا داشته‌ باشد؛ واقعیّت‌ و حقیقتِ وی‌ نفس‌ ناطقه‌ و روح‌ اوست‌، و آنهم‌ با مُردن‌ از بین‌ نمی‌رود. فلهذا تا وقتی‌ که‌ به‌ کمال‌ خود نرسیده‌ است‌ باید در دنیا بماند گرچه‌ تحمّل‌ مشکلات‌ و مصائب‌ را بکند، و چه‌ بسا این‌ مصائب‌ نیز موجب‌ کمال‌ روحی‌ وی‌ خواهد شد. و انتحار، دست‌ زدن‌ به‌ مرگ‌ قبل‌ از وقوع‌ است‌، و میوه‌ نارسیده‌ را از درخت‌ چیدن‌، و قبل‌ از فعلیّت‌، در نطفه‌ استعداد و قابلیّت‌، نفس‌ ناطقه‌ را از بدن‌ بیرون‌ کشیدن‌ و خلع‌ لباس‌ نمودن‌.

بر این‌ اساس‌ است‌ که‌ در میان‌ مسلمانان‌ انتحار ابداً دیده‌ نمی‌شود؛ و اگر در میانِ سالی‌، یکی‌ دو فقره‌ اتّفاق‌ افتد ناشی‌ از جهل‌ آنان‌ به‌ مسأله‌ و گمان‌ خلاص‌ از این‌ دنیا و رنجها و آلام‌ و مصائب‌ آن‌ بوده‌ است‌؛ غافل‌ از آنکه‌ آتش‌ جهنّم‌ از این‌ رنجها و آلام‌ شدیدتر و سوزاننده‌تر و گدازنده‌تر است‌.


امّا در ممالک‌ کفر بالاخصّ در اروپا و آمریکا، به‌ قدری‌ شیوع‌ دارد که‌ در هر روز رقم‌ مُعْتَنابِهی‌ از متوفّیات‌ شهرها را تشکیل‌ میدهد. آنها دراثر برخورد با ناملایمی‌ دست‌ به‌ انتحار میزنند.فلهذا بر این‌ اصل‌، بسیار ضعیف‌ الإراده‌ و کم‌تحمّل‌ هستند. قدرت‌ تحمّل‌ مشکلات‌ امراض‌ صَعْبه‌، و اختلافات‌ شدید زن‌ و شوهری‌ و همسایگی‌، و فقر و کم‌ بضاعتی‌، و مردود شدن‌ در امتحانات‌ نهائی‌ و کنکورها و غیر ذلک‌ را ندارند؛ به‌ مجرّد وقوع‌ بعضی‌ ازاین‌ رویدادها دست‌ به‌ خودکشی‌ می‌زنند.


کراراً شنیده‌ام‌: در انگلستان‌ که‌ مردم‌ محروم‌ آن‌، در سال‌ روی‌ آفتاب‌ را کمتر می‌بینند، و اغلب‌ أوقات‌ آن‌ جزیره‌ کوچک‌، بواسطه‌ سواحل‌ دریائی‌ گرفتار غَیم‌ و ابرهای‌ غلیظ‌ و هوای‌ شرجی‌ و کنار دریائی‌ است‌، برای‌ گردش‌ و تفریح‌ و رفتن‌ به‌ بیرون‌ شهر، روزهای‌ نادر آفتابی‌ بسیار مرغوب‌ و مطلوب‌ است‌. و روزی‌ که‌ خورشید طلوع‌ کند، گویا حیات‌ نوینی‌ گرفته‌اند؛ در این‌ صورت‌ اگر جوانان‌ آنجا با هم‌ وعده‌ تفریح‌ و بیرون‌ رفتن‌ در روز معهود آفتابی‌ را داشته‌ باشند، اگر احیاناً آفتاب‌ طلوع‌ نکند دست‌ به‌ انتحار می‌زنند.

در اثر نزاع‌های‌ مختصر خانوادگی‌ که‌ هر روز ما با شدیدتر از آنها دست‌ به‌ گریبانیم‌، آنها خودکشی‌ میکنند.


از این‌ آیاتی‌ که‌ در نهی‌ از کشتن‌ فرزندان‌ در قرآن‌ کریم‌ بیان‌ شد، معلوم‌ می‌شود دو نوع‌ کشتن‌ اولاد در میان‌ اعراب‌ جاهلیّت‌ مرسوم‌ بوده‌ است‌. و خداوند توسّط‌ پیغمبر رحمتش‌ هر دو گونه‌ را به‌ نحو أکید منع‌ نموده‌ است‌.


اوّل‌: کشتن‌ فرزندان‌ بطور کلّی‌ چه‌ پسر و چه‌ دختر. همانطور که‌ آیات‌: وَ لاتَقْتُلُوٓا أَوْلَـٰدَکُم‌ مِّنْ إِمْلَـٰقٍ و یا خَشْیَةَ إِمْلَـٰقٍ، و یا قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوٓا أَوْلَـٰدَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ که‌ ذکرش‌ آمد، بر آن‌ دلالت‌ دارند. و از اینها بدست‌ می‌آید که‌: هر وقت‌ أعراب‌ خود را در قحطی‌ و خشکسالی‌ احساس‌ می‌نمودند، برای‌ آنکه‌ فرزندان‌ خود را در عسرت‌ گرسنگی‌ و شدّت‌ جوع‌ و درماندگی‌، ملاحظه‌ نکنند دست‌ به‌ کشتن‌ آنها میزدند.

علامه‌ طباطبائی‌ مُدّ ظلُّه‌ العالی‌ در تفسیرشان‌ گفته‌اند: «إملاق‌ به‌ معنای‌ إفلاس‌ در مال‌ و زاد است‌؛ و از همین‌ ریشه‌ است‌ تَمَلُّق‌. و این‌ کشتن‌ فرزندان‌ یک‌ سنّت‌ جاریه‌ای‌ در میان‌ أعراب‌ جاهلی‌ بوده‌ است‌ که‌ چون‌ قحط‌ و جَدْب‌ به‌ سوی‌ شهرهایشان‌ می‌شتافت‌، و مردم‌ را تهدید به‌ افلاس‌ و تهیدستی‌ میکرد، ایشان‌ مبادرت‌ به‌ قتل‌ اولاد خود مینمودند؛ برای‌ آنکه‌ دیدن‌ و ملاحظه‌ کردن‌ ذلّت‌ فقر و گرسنگی‌ آنها برایشان‌ ناپسند بود. و با دست‌ زدن‌ به‌ کشتن‌ آنها خود را مُترفّع‌ و مُتنزّه‌ از تحمّل‌ این‌ عار می‌نمودند.


و علّت‌ منع‌ و نهیی‌ که‌ از این‌ عمل‌ در قرآن‌ آورده‌ شده‌ است‌ اینست‌ که‌: نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ [ و یا نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ ] «ما هستیم‌ که‌ شما و آنها را روزی‌ میدهیم‌!» شما بچّه‌ها را می‌کشید از ترس‌ آنکه‌ مبادا نتوانید قیام‌ به‌ رزق‌ و روزی‌ آنها بنمائید، شما أبداً رازق‌ و روزی‌ دهنده‌ نیستید ! بلکه‌ خداوند است‌ که‌ شما و آنان‌ را جمیعاً روزی‌ می‌دهد؛ بنابراین‌ دست‌ به‌ کشتن‌ ایشان‌ مزنید!» 17

در تفسیر آیۀ: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ


دوّم‌: کشتن‌ دختران‌ بالخصوص‌ بودکه‌ آنهارا زنده‌ دفن‌ میکردند. همانطور که‌ آیه‌: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ بر آن‌ دلالت‌ دارد. زیرا مَوْءُودَة‌ به‌ معنای‌ دختری‌ است‌ که‌ وی‌ را زنده‌ بگور نمایند. و چون‌ اعراب‌ جاهلی‌ بواسطه‌ کثرت‌ کشتار و غارت‌ها که‌ در میانشان‌ صورت‌ میگرفت‌، بسیار اتّفاق‌ می‌افتاد که‌ دشمنانشان‌ دختران‌ آنها را أسیر کنند و ببرند، و این‌ إسارت‌ برای‌ آنان‌ غیر قابل‌ تحمّل‌ بود، فلذا برای‌ فرار از امکان‌ اینکه‌ شاید دخترانشان‌ اسیر شوند، و دشمنانِ رقیب‌ آنها با ناموس‌ اینها، در خانه‌هایشان‌ مشغول‌ گردند؛ و این‌ برای‌ حَمیّت‌ و غیرت‌ آنها قابل‌ تحمّل‌ نبود، بنابراین‌ از اوّل‌ أمر دختران‌ را میکشتند تا أبداً دختری‌ نداشته‌ باشند تا در هجوم‌ قبائل‌ و جنگها طعمۀ رُقبا و أعدائشان‌ گردند.


در «مجمع‌ البیان‌» گوید: مَوْءُودَة‌ از مادّه‌ وَأَدَ یَئِدُ وَأْدًا می‌باشد؛ و عرب‌ بجهت‌ خوف‌ از فقر، دختران‌ را زنده‌ به‌ گور میکرد.

حضرت‌ فرمودند: اینک‌ در مقابل‌ هریک‌ از آنها، یک‌ بنده‌ در راه‌ خدا آزاد کن‌ !

گفت‌: من‌ شتر بسیار دارم‌ (بنده‌ ندارم‌).

حضرت‌ فرمودند: به‌ هرکس‌ که‌ میخواهی‌ در مقابل‌ هریک‌ ازآنها، یکی‌ از شترانت‌ را هدیّه‌ بده‌ !

جُبّائی‌ گفته‌ است‌ که‌: مَوْءُودَة‌ را مَوْءُودَة‌ گویند، چون‌ خاکی‌ که‌ بر سر او  میریزند، سنگینی‌ میکند تا آنکه‌ بمیرد. واین‌ سخن‌ خطاست‌؛ زیرا که‌ مَوْءُودَة‌ از مادّه‌ وَأَدَ یَئِدُ معتلّ الفاء است‌. و آن‌ مادّه‌ای‌ که‌ معنای‌ سنگینی‌ میدهد، ءَادَهُ یَئُودُه‌ به‌ معنای‌ أثْقَلَهُ می‌باشد و آن‌ معتلّالعین‌ است‌، و اگر از آن‌ مشتقّ شده‌ بود می‌بایست‌ گفته‌ شود: مَأْوُودَة‌ بر وزن‌ مَعْوُودَة‌.


و از رسول‌ خدا درباره‌ عَزْل‌ پرسش‌ نمودند، فَقَالَ: ذَاکَ الْوَأْدُ الْخَفِیُّ. [18]

«حضرت‌ فرمود: عزل‌ کردن‌(یعنی‌ درهنگام‌ آمیزش‌ مرد با زن‌، مرد نطفه‌ خود را در خارج‌ از رحم‌ بریزد) زنده‌ به‌ گور کردن‌ و کشتن‌ بچّه‌ است‌، غایة‌ الامر این‌ قتل‌ و کشتن‌ پنهان‌ است‌ (و مانند قتل‌ بچّۀ متولّد شده‌ ظاهر نیست‌).»


و نیز در «مجمع‌» است‌ که‌: معنی‌ مَوْءُودَة‌، دختر مدفون‌ در حال‌ حیات‌ است‌؛ و چون‌ زنی‌ آبستن‌ می‌شد و نزدیک‌ زائیدنش‌ می‌رسید، در زمین‌ گودالی‌ حفر میکرد و در بالای‌ آن‌ می‌نشست‌؛ اگر دختر می‌زائید آنرا در آن‌ حفره‌ می‌افکند، و اگر پسر می‌زائید آنرا برمیداشت‌ و نگهداری‌ می‌نمود. 19


شیخ‌ طَنْطاوی‌ گفته‌ است‌: الْمَوْءُودَةُ: الْمَدْفونَةُ حَیًّا. و عرب‌ دختران‌ را بواسطه‌ فقر و عار، زنده‌ دفن‌ می‌کرد. و مَوْءُودة‌ میگویند بجهت‌ آنکه‌ آنقدر خاک‌ بر رویش‌ میریختند تا از سنگینی‌ آن‌ بمیرد. [20]

و صَعْصَعَة‌ بن‌ ناجیة‌ قوم‌ خود را از این‌ عمل‌ منع‌ کرد، فلهذا فرزدق‌ که‌ از آن‌ قبیله‌ است‌ در شعر خود بدان‌ افتخار میکند که‌:


وَ مِنَّا الَّذی‌ مَنَعَ الْوآئِدَاتِ         وَ أحْیَا الْوَئیدَ فَلَمْ توأَدِ [21]

«و از ماست‌ آن‌ کسی‌ که‌ زنان‌ بگور نماینده‌ دختران‌ خود را، از این‌ عمل‌ بازداشت‌. و دختر زنده‌ای‌ که‌ بنا بود بگور برود زنده‌ کرد؛ و بنابراین‌ آن‌ دختر،در زمین‌ زنده‌ نرفت‌ و سالم‌ بماند.»


بیان‌ علاّمۀ طباطبائی‌ در تفسیر آیۀ: وَ إِذَا الْمَوْءُ و دَةُ سُئِلَتْ


و علامه‌ طباطبائی‌ مُدّ ظلُّه‌ فرموده‌اند: عادت‌ عرب‌ این‌ بود که‌ دختران‌ را بواسطه‌ فرار از عار و ننگ‌ زنده‌ دفن‌ میکردند؛ همانطور که‌ کریمه‌ شریفه‌ قرآن‌ بر آن‌ دلالت‌ دارد، آنجا که‌ گفته‌است‌:

وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم‌ بِالاُنثَی‌ٰ ظَلَّ وَجْهُهُ و مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَ'رَی‌ٰ مِنَ الْقَوْمِ مِن‌ سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُو عَلَی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُو فِی‌ التُّرَابِ أَلَا سَآءَ مَا یَحْکُمُونَ. [22]

«و چون‌ به‌ یکی‌ از اعراب‌ جاهلی‌ بشارت‌ و خبر داده‌ می‌شد که‌ زنش‌ دختری‌ زائیده‌ است‌، از شدّت‌ غیظ‌ و غضب‌ چهره‌اش‌ سیاه‌ می‌شد. و از بدی‌ این‌ بشارت‌ و نگرانی‌ این‌ خبر، از میان‌ قوم‌ خودش‌ متواری‌ می‌شد؛ و در اندیشه‌ میرفت‌ که‌ با این‌ دختر چه‌ کند؟ آیا با قبول‌ پستی‌ و ذلّت‌ و خواری‌ او را نگهداری‌ کند، و یا آنکه‌ او را در زیر خاک‌ پنهان‌ نماید؟ آگاه‌ باش‌ که‌ بد حکمی‌ است‌ که‌ آنها می‌نمودند.»


و مورد خطاب‌ و مؤاخذه‌ از این‌ عمل‌ در گفتار خداوند: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ پدر این‌ دختر است‌ که‌ این‌ جنایت‌ را بر وی‌ نموده‌ است‌، و او باید از عهده‌ محاکمه‌ و انتقام‌ بر آید. و لیکن‌ مورد پرسش‌ و بازپرس‌ را در این‌ آیه‌، خود مَوْءُودَة‌ خوانده‌ است‌ و از سبب‌ کشته‌ شدن‌ او سؤال‌ شده‌ است‌؛ تا با نوعی‌ از کنایه‌ و تعریض‌ و توبیخ‌، سبب‌ کشته‌ شدن‌ او را دریابد و قاتل‌ را توبیخ‌ کند؛ و این‌ نوع‌ از گفتار توطئه‌ و مقدّمه‌ای‌ باشد که‌ وی‌ از خداوند بخواهد که‌ حقّ او را کاملاً از قاتلش‌ (که‌ پدر اوست‌) بگیرد و از وی‌ دربارۀ‌ جرم‌ و جنایتی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ است‌ بازخواست‌ نماید. [23]

باری‌ آنچه‌ اینک‌ مشروحاً بیان‌ شد، مسأله‌ کشتن‌ أولاد بود که‌ از گناهان‌ کبیرۀ غیر قابل‌ عفو بشمار آمده‌ است‌. و علاوه‌، مادر و یا پدر که‌ متصدّی‌ قتل‌ اولاد خود می‌شوند، باید دیه‌ (پول‌ خون‌) آنرا نیز بپردازند؛ و دیه‌ پسر یک‌ هزار دینار شرعی‌ طلا، و دیه‌ دختر نصف‌ آن‌ معیّن‌ شده‌ است‌.


این‌ پرداخت‌ دیه‌ از طرف‌ پدر و مادر در صورتی‌ است‌ که‌ جنایت‌ عمدی‌ باشد؛ که‌ به‌ غیر از قاتل‌ به‌ سائر ورّاث‌، الاقرب‌ فالاقرب‌ بنحو إرث‌ میرسد. اگر قاتل‌ خصوص‌ پدر باشد، تمام‌ دیه‌ به‌ مادر میرسد؛ و پدر را به‌ جرم‌ قتل‌ پسر نمی‌کشند و فقط‌ دیه‌ میگیرند؛ مگر آنکه‌ مادر از تمام‌ دیه‌، و یا از برخی‌ از آن‌ گذشت‌ نماید، که‌ در این‌ فرض‌ بر عهده‌ پدر چیزی‌ نیست‌. و اگر قاتل‌ خصوص‌ مادر باشد، اگر پدر به‌ غیر قصاص‌ راضی‌ نشد، مادر را به‌ جرم‌ قتل‌ فرزند خود، خواه‌ پسر باشد خواه‌ دختر می‌کشند؛ و اگر پدر از حقّ قصاص‌ خود گذشت‌ و حاضر به‌ تنازل‌ به‌ دیه‌ شد، مادر در أثر قتل‌ فرزند پسر باید به‌ پدر یکهزار دینار بپردازد؛ و اگر مقتول‌ دختر باشد، نصف‌ آن‌ که‌ پانصد دینار است‌ می‌پردازد؛ مگر آنکه‌ در هر دو صورت‌، پدر از تمام‌ دیه‌ و یا از بعض‌ آن‌ صرف‌ نظر کند و مادر را عفو نماید که‌ در این‌ صورت‌ مادر بری‌ءالذّمّه‌ میگردد.


و در تمام‌ این‌ صوَری‌ که‌ ذکر شد این‌ پدرِ قاتل‌ و یا مادر قاتل‌ باید کفّاره‌ هم‌ بدهد؛ یعنی‌ یک‌ بنده‌ مؤمن‌ در راه‌ خدا آزاد کند.

و اگر جنایت‌ بر فرزند از طرف‌ پدر و یا مادر خطائی‌ باشد، در این‌ صورت‌ دیه‌ دیگر بر عهده‌ آنان‌ نیست‌؛ بلکه‌ بر عاقِله‌ است‌. و عاقله‌ عبارت‌ است‌ از: خویشاوندان‌ پدری‌ قاتل‌ (که‌ قاتل‌ در این‌ فرض‌ پدر یا مادر این‌ فرزند مقتول‌ میباشد) که‌ آنها بر حسب‌ قرابت‌ خود، یعنی‌ نزدیکی‌ خود به‌ قاتل‌، از جهت‌ مراتب‌ ارث‌، جمیعاً دیه‌ را می‌پردازند.

و نیز در این‌ صورت‌ که‌ جنایت‌ پدر و یا مادر خطائی‌ است‌، همچنین‌ باید جانی‌، یک‌ بنده‌ مؤمن‌ در راه‌ خدا آزاد کند.

و اگر پدر و مادر هر دو با هم‌ جنایت‌ عمدی‌ را بر فرزند خود وارد کنند،

در اینصورت‌ باید دیه‌ به‌ سائر وُرّاث‌ فرزند، الاقرب‌ فالاقرب‌ داده‌ شود (باید به‌ جدّ و جدّه‌، چه‌ پدری‌ و چه‌ مادری‌، و همچنین‌ به‌ برادران‌ و خواهران‌ فرزند که‌ پسران‌ و دختران‌ همین‌ پدر و مادر هستند، بپردازند) و کفّاره‌ را هم‌ قسمت‌ کنند.



مقدار دیه‌ نطفه‌ و دیه‌ جنین‌ بر حسب‌ مراتب‌ حمل‌

اینها همه‌ مسائلی‌ بود که‌ درباره‌ کشتن‌ عمدی‌ و یا سهوی‌ فرزند بیان‌ شد. و اینک‌ باید به‌ مسأله‌ قتل‌ جنین‌ بپردازیم‌؛ که‌ آن‌ نیز از گناهان‌ کبیره‌ است‌؛ خواه‌ جنین‌ دراوّل‌ دوران‌ بارداری‌ باشد، و خواه‌ در آخر آن‌. و در هر صورت‌ برای‌ آن‌ عذاب‌ سخت‌ مقدّر شده‌ است‌ و برای‌ آن‌ دیه‌ نیز مقرّر گردیده‌ است‌. و در صورتی‌ که‌ جنین‌ دارای‌ جان‌ شده‌ باشد، علاوه‌ بر دیه‌، کفّاره‌ هم‌ باید داده‌ شود.

ما در اینجا محصّل‌ و مختصر بیان‌ مرحوم‌ محقّق‌ حِلّی‌ را در کتاب‌ «شَرآئعُ الإسلام‌» و شهید ثانی‌: زَیْنُ الدّین‌ عامِلی‌ را در کتاب‌ «الرَّوضَةُ الْبَهیَّة‌» در کتاب‌ دیات‌ در باب‌ دیه‌ جنین‌، برای‌ روشن‌ شدن‌ مطلب‌ و اهمّیّت‌ موضوع‌ می‌آوریم‌:

قیمت‌ نطفه‌ ده‌ دینار طلا است‌؛ که‌ هر دینار آن‌ یک‌ مثقال‌ شرعی‌ وزن‌ دارد. بنابراین‌ اگر کسی‌ مردی‌ را که‌ در حال‌ مجامعت‌ با زوجه‌اش‌ بود بترساند بطوریکه‌ مرد منی‌ را در خارج‌ از رَحِم‌ بریزد، باید ده‌ دینار طلا (دیه‌ و قیمت‌ نطفه‌) به‌ آنان‌ بدهد، و آنان‌ آنرا بین‌ خود أثْلاثاً (به‌ نسبت‌ 1 و 2) قسمت‌ میکنند، بطوریکه‌ زن‌ 13ومرد 23 از آنرا برمیدارد.

و اگر در حال‌ مجامعت‌ و آمیزش‌، زن‌ مرد را ترسانید و او منی‌ را در خارج‌ رحم‌ ریخت‌، باید تمام‌ دیه‌، یعنی‌ ده‌ دینار طلا را زن‌ به‌ مرد بدهد. و اگر مرد زن‌ را ترسانید و در اثر این‌ دهشت‌، منی‌ در خارج‌ ریخت‌، بنا بر قول‌ حرمت‌ عَزل‌ اختیاراً برای‌ مرد، مرد باید دیه‌ را به‌ زن‌ بپردازد؛ و امّا بنا بر قول‌ اقوی‌ که‌ اختیاراً عزل‌ برای‌ مرد حرام‌ نیست‌، أدا دیه‌ یعنی‌ ده‌ دینار طلا نیز بر عهده‌ وی‌ نیست‌.

و در صورتی‌ که‌ نطفه‌ در رحم‌ ریخته‌ شود و استقرار هم‌ پیدا کند، دیه‌ و قیمت‌ آن‌ بیست‌ دینار طلا است‌ که‌ چنانچه‌ سقط‌ شود، باید کسی‌ که‌ سبب‌ این‌ أمر شده‌ است‌ این‌ مقدار را أدا کند.




اگر زن‌ سبب‌ این‌ أمر باشد باید بیست‌ دینار را به‌ مرد بدهد، و اگر مرد باشد باید به‌ زن‌ بپردازد، و اگر زن‌ و مرد هردو سبب‌ شده‌ باشند، باید به‌ جدّ و جدّه‌ و برادران‌ و خواهرانِ این‌ نطفه‌ (که‌ مبدأ آفرینش‌ طفل‌ است‌) بدهند.

و اگر نطفه‌ بصورت‌ عَلَقَه‌ در آید، دیه‌ آن‌ چهل‌ دینار است‌. چنانچه‌ زمانی‌ بر نطفه‌ بگذرد تا بصورت‌ خون‌ بسته‌ در آید، آنرا علقه‌ گویند که‌ در اثر تبدّل‌ و تحوّل‌ آن‌ حاصل‌ می‌شود.

و اگر علقه‌ بصورت‌ مُضْغَه‌ درآید، دیه‌ آن‌ شصت‌ دینار است‌. چنانچه‌ زمانی‌ بر علقه‌ بگذرد تا بصورت‌ گوشتی‌ بقدر یک‌ لقمه‌ای‌ که‌ میخورند و میجوند درآید، آنرا مضغه‌ نامند که‌ در أثر تحوّل‌ علقه‌ پیدا میشود.

و اگر مضغه‌ بصورت‌ استخوان‌ درآید، یعنی‌ ابتدای‌ تکوّن‌ و خلقت‌ استخوان‌ از این‌ مادّه‌، دیه‌ آن‌ هشتاد دینار است‌ که‌ در أثر تحوّل‌ مضغه‌ حاصل‌ میگردد.

و اگر خلقت‌ جنین‌ کامل‌ شود، و گوشت‌ روی‌ استخوانها بروید و اعضاء و جوارحش‌ تامّ و تمام‌ گردد، لیکن‌ هنوز روح‌ در آن‌ دمیده‌ نشده‌ باشد، دیه‌ آن‌ صد دینار است‌؛ خواه‌ جنین‌ پسر باشد خواه‌ دختر.

و مستند و دلیل‌ این‌ تفصیل‌، أخبار بسیاری‌ است‌ از جمله‌ صحیحه‌ محمّد بن‌ مُسلِم‌ از حضرت‌ باقر علیه‌ السّلام‌.

و البتّه‌ در این‌ موضوع‌ روایات‌ دیگری‌ هم‌ از جمله‌ روایت‌ أبوبصیر از حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ وارد شده‌است‌ که‌ دلالت‌ دارد بر آنکه‌: در سقطِ جنین‌ به‌ هر کیفیّت‌ که‌ باشد، باید یک‌ غُرَّة‌ [24] دیه‌ بدهند؛ خواه‌ آن‌ غرّه‌ غلام‌ باشد و یا کنیز، که‌ سالم‌ باشد و پیر نباشد و از هفت‌ سال‌ نیز کمتر نداشته‌ باشد. ولیکن‌ روایت‌ اوّل‌، هم‌ سندش‌ صحیحتر و هم‌ شهرت‌ فتوائی‌ بر طبق‌ آن‌ بیشتر است‌.

و در جمیع‌ این‌ صُوَر از قتل‌ جنین‌، کفّاره‌ لازم‌ نیست‌. زیرا لزوم‌ کفّاره‌ (آزادکردن‌ بنده‌ مؤمن‌ در راه‌ خدا) مشروط‌ است‌ به‌ حیات‌ مقتول‌. و چون‌ در فرض‌ م، در این‌ جنین‌ روح‌ دمیده‌ نشده‌ است‌ لذا کفّاره‌ ندارد.

و اگر در جنین‌ روح‌ دمیده‌ شده‌ باشد، دیه‌ آن‌ دیه‌ یک‌ انسان‌ کامل‌ است‌، اگر پسر باشد هزار دینار شرعی‌ که‌ هزار مثقال‌ شرعی‌ از طلای‌ سکّه‌ دار است‌؛ و اگر دختر باشد پانصد دینار شرعی‌ است‌ که‌ باید سِقط‌ کننده‌ این‌ جنین‌ در صورت‌ عمد، به‌ وارث‌ دیگر (که‌ یا پدر است‌ در صورت‌ قتل‌ مادر، و یا مادر است‌ در صورت‌ قتل‌ پدر، و یا هر دو هستند در صورت‌ ورود جنایت‌ از غیر آن‌ دو) بپردازد. و در این‌ فرض‌ پدر و مادر دیه‌ فرزند مقتول‌ خود را بین‌ خود به‌ نسبت‌ 23 و 13 تقسیم‌ می‌کنند.


مقدار دیه‌ جنین‌ در صورت‌ عدم‌ تشخیص‌ ذکوریّت‌ و اناثیّت‌

و اگر پسر و دختر بودن‌ جنین‌ مشخّص‌ نگردد، مثل‌ آنکه‌ جنین‌ در شکم‌ مادر مرده‌ است‌ و خود مادر هم‌ مرده‌ است‌، در اینصورت‌ باید از شخص‌ جانی‌ یعنی‌ کشنده‌ جنین‌، نصف‌ مجموع‌ دیه‌ پسر و دیه‌ دختر را گرفت‌؛ و آن‌ هفتصد و پنجاه‌ دینار است‌. 750 = 5002+1000 دینار

و این‌ فرض‌ بسیار اتّفاق‌ می‌افتد، مثل‌ آنکه‌ جانی‌ جنایت‌ را بر مادر و جنین‌ او هر دو وارد کند، و یا بر جنین‌ وارد کند و مادر با مرگ‌ طبیعی‌ بمیرد. در هر دو صورت‌ دیه‌ جنین‌ چون‌ معلوم‌ نیست‌ مذکّر است‌ یا مؤنّث‌، باید هفتصد و پنجاه‌ دینار پرداخته‌ شود.

و این‌ در صورتی‌ است‌ که‌ معلوم‌ شود موت‌ جنین‌ پس‌ از حیاتش‌ در رحم‌ مادر واقع‌ شده‌ است‌، خواه‌ جنین‌ قبل‌ از مادر بمیرد و یا بعد از آن‌. زیرا موت‌ او پیش‌ از مادر و یا بعد از آن‌ تأثیری‌ در مقدار دیه‌ ندارد. اشتباه‌ حال‌ او از ذکوریّت‌ و إناثیّت‌ در صورتی‌ مؤثّر است‌ که‌ موت‌ جنین‌ بعد از حیات‌ خودش‌ باشد؛ که‌ در صورت‌ عدم‌ خروج‌ او از شکم‌ مادر، و با فرض‌ دمیده‌ شدن‌ روح‌ در او، و سپس‌ ورود جنایت‌، باید دیه‌ او را نصف‌ مجموع‌ دیه‌ دختر و پسر قرار داد.



و در این‌ کیفیّت‌ از قتل‌ جنین‌، بر قاتل‌، کفّاره‌ هم‌ لازم‌ است‌؛ خواه‌ قتل‌ عمدی‌ باشد و یا خطائی‌. و أمّا در فرض‌ عمد علاوه‌ بر کفّاره‌، دیه‌ هم بعهده‌ خود اوست‌ که‌ باید بپردازد. و در فرض‌ خطاء، کفّاره‌ بر عهده‌ خود او، و دیه‌ بر عهده‌ عاقله‌ (خویشاوندان‌ پدری‌ قاتل‌) است‌ که‌ الاقرب‌ فالاقرب‌ باید بپردازند.

تا اینجا تمام‌ شد ماحصل‌ گفتار محقّق‌ و شهید ثانی‌ در دیه‌ و کفّاره‌ سقط‌ جنین‌.

باید دانست‌ که‌: آنچه‌ در گناه‌ و دیه‌ و کفّاره‌ سقطِ جنین‌ مؤثّر است‌، همان‌ از بین‌ بردن‌ جنین‌ است‌ در شکم‌ مادر؛ به‌ هر وسیله‌ و به‌ هر کیفیّتی‌ که‌ باشد تفاوتی‌ ندارد. خواه‌ در اثر برداشتن‌ چیز سنگین‌ باشد، و خواه‌ به‌ واسطه‌ خوردن‌ دارو؛ خواه‌ به‌ واسطه‌ استعمال‌ بعضی‌ از موادّ، و خواه‌ به‌ واسطه‌ خوردن‌ بعضی‌ از غذاهای‌ حلال‌ زیاده‌ از حدّ متعارف‌ که‌ منجرّ به‌ سقط‌ طفل‌ گردد. مثلاً گویند: خوردن‌ زعفران‌ بیش‌ از حدّ متعارف‌ در ابتدای‌ حمل‌ موجب‌ سقط‌ جنین‌ می‌شود.

خواه‌ به‌ وسیله‌ عمل‌ جرّاحی‌ باشد، و خواه‌ به‌ وسیله‌ أنحاء و انواع‌ استنشاق‌ بعضی‌ از گازها، و یا عبور بعضی‌ از اقسام‌ أشعّه‌ها که‌ در طبّ بکار میرود. در هر حال‌ سقط‌ جنین‌ قتل‌ است‌ و گناه‌ کبیره‌، و از اعظم‌ محرّمات‌ الهیّه‌.

اطبّاء و پزشکانی‌ که‌ بواسطه‌ عمل‌ جرّاحی‌، بچّه‌ را زنده‌ زنده‌ قطعه‌ قطعه‌ میکنند و بیرون‌ میکشند، باید در انتظار و ترقّب‌ عذاب‌ سخت‌ الهی‌ که‌ خلود در آتش‌ جهنّم‌ است‌ بوده‌ باشند؛ و علاوه‌ باید هم‌ دیه‌ و هم‌ کفّاره‌ را بدهند.

اگر در طفل‌ جان‌ دمیده‌ شده‌ بود و پزشک‌ جنایتکار زن‌ بود، حاکم‌ شرع‌ در صورت‌ تقاضای‌ حقّ قصاص‌ از ولیّ طفل‌ مقتول‌، او را اعدام‌ میکند؛ خواه‌ طفل‌ معصومِ بیگناه‌ پسر باشد خواه‌ دختر.



و اگر پزشک‌ متصدّی‌ این‌ عمل‌ منکر و زشت‌ مرد بود، حاکم‌ شرع‌ در صورت‌ تقاضای‌ حقّ قصاص‌ از ولیّ طفل‌ مقتول‌، در صورتیکه‌ او پسر باشد، او را اعدام‌ می‌کند؛ و در صورتیکه‌ دختر باشد نیز او را اعدام‌ می‌کند ولی‌ وارثان‌ طفل‌ مقتول‌ باید نصف‌ دیه‌ کامل‌ یعنی‌ پانصد دینار شرعی‌ مسکوک‌ را به‌ وارثان‌ پزشک‌ بپردازند.

و در صورت‌ عدم‌ تقاضای‌ ولیّ طفل‌ مقتول‌، حاکم‌ شرع‌ در صورت‌ ثبوت‌ جنایت‌ در نزد وی‌ باید او را تعزیر کند؛ و بطوریکه‌ خود صلاح‌ بداند با حبس‌ و تأدیب‌ و شلق‌، جلوی‌ این‌ امر قبیح‌ و ناروا را بگیرد.

پدرانی‌ که‌ زنهای‌ خود را مجبور به‌ سقط‌ جنین‌ می‌کنند، مادرانی‌ که‌ خود متصدّی‌ سقط‌ جنین‌ می‌شوند، باید در انتظار نکبت‌ و ذلّت‌ و انتقام‌ بنشینند که‌: خداوند خالق‌،آنان‌ را به‌ این‌ قتل‌ مظلومانۀ طفل‌ خواهد گرفت‌،و دیر یا زود طومار زندگی‌ خوش‌ آنان‌ را در هم‌ خواهد پیچید، و سپس‌ در برزخ‌ و قیامت‌ چه‌ بر سرشان‌ می‌آورد؟ او میداند و بس‌.



مشابهت‌ قانون‌ سقط‌ جنین‌ در کشورهای‌ کفر با عمل‌ اعراب‌ دوران‌ جاهلیّت‌


ادامه دارد ................................

------------------------------------------------



[17] ـ «المیزان‌ فی‌ تفسیر القرءَان‌» ج‌ 7، ص‌ 397، در ذیل‌ آیه‌ وارده‌ در سوره‌ أنعام‌: وَ لاتَقْتُلُوٓا أَوْلَـٰدَکُم‌ مِّنْ إِمْلَـٰقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ.


[18] ـ «مجمع‌ البیان‌» طبع‌ صیدا، ج‌ 5، ص‌ 442 و 443. و حاکم‌ در «المستدرک‌»، ج‌ 4، ص‌69 از بنت‌ وهب‌ أسدیّه‌ این‌ عبارت‌ را از رسول‌ خدا روایت‌ کرده‌ است‌.


[19] ـ «مجمع‌ البیان‌» ص‌444

[20] ـ أخیراً دیدیم‌ که‌ شیخ‌ طَبْرسی‌ در «مجمع‌ البیان‌» این‌ احتمال‌ را ردّ کرد.


[21] ـ تفسیر «جواهر» ج‌ 25، ص‌ 81


[22] ـ آیه‌ 58 و 59، از سوره‌ 16: النّحل‌


[23] ـ «المیزان‌» ج‌ 20، ص‌ 323


[24] ـ غُرَّة‌ با ضمّه‌ غین‌ و فتحه‌ راء مشدّده‌ به‌ معنای‌ غلام‌ و کنیز است‌.





اسلام کوئست