قسمت ششم
قسمت پنجم از اینجا
سلامت زن در آنست که یا حامله باشد و یا بچّه شیر دهد
سلامت بدن و روان زن در زائیدن است؛ در حامله شدن و شیر دادن است. بَه بَه از بانوانی که یا در شکم خود بچّه میپرورند، و یا در آغوش خود بچّه را شیر میدهند! این بهشت است. این سُبُل سلام است.
خداوند خالق آفرینش، مزاج زن را طوری آفریده است که از زمان بلوغ تا دوران یائسگی پیوسته مزاج او غذای خاصّی را مطابق مزاج طفل در بدن درست میکند؛ و آن خون حیض است که در زمان حاملگی این خون در رحم مادر غذای طفل است. علّت آنکه زنان در دوران بارداری غالباً عادت ماهیانه نمیشوند برای آنست که این خون در رَحِم صرف غذا و طعام جنین میگردد.
و چون بچّه را زمین گذارند و وضع حمل کنند، این خون تبدیل به شیر شیرین سفید و نرم و راحت و ملایم با مزاج نوزاد میشود، و از سوراخهای پستان سرازیر میشود. فلهذا زنان در دوران رضاع و شیر دادن نیز غالباً عادت ماهیانه نمیشوند.
أمّا وقتی که آبستن نیستند و شیر هم نمیدهند، این غذا مصرفی ندارد و بنابراین از دهانه رحم خارج و دور ریخته میشود. یعنی زن بواسطه عدم حمل و عدم رضاع (آبستن نبودن و شیر ندادن) مقداری از قوای بدنی و جسمی خود را که خداوند بصورت خون در آورده است هَدَر نموده و ضایع کرده است. فلذا از رحمت خدا دور است. و خداوند در اینجا به وی إجازه عبادت و خشوع و خضوعی را که بواسطه نماز و روزه و طواف حاصل میشود نداده است.
زن باید مانند مرد پیوسته راه تقرّب را بپیماید، وآن وقتی است که: دوش به دوش مرد نماز بخواند و روزه بگیرد و طواف کند؛ و این فقط در وقتی است که حامله باشد و یا طفل خود را شیر دهد.این زن قرین رحمت خداست که حائض نیست؛ و اجازه رکوع و سجود و قیام و طهارت به وی داده شده است. و اجازه صیام به وی داده شده است. و اجازه طواف گرد کعبه به وی داده شده است.
بنابراین، زنان باید پیوسته یا حامله باشند و یا شیر دهند، تا در کاروان انسانیّت و حرکت به سوی معبود و محبوب، و قبله مشتاقان و کعبه عاشقان و پویندگان به سوی حرم و حریم امن و امان او، با مردان هم آهنگ باشند.
حائض شدن زنان موقعی است که در این کاروان نشستهاند و از حرکت افتاده و متوقّف گشتهاند.
بنابراین، اصل در زنان عبادت است؛
یعنی
اصل در زنان حمل و رضاع است. حیض زنان خلافِ اصل است؛
یعنی
عَدم حمل و عدم رضاع خلاف است.
فتَأمَّلْ در این نکته دقیق.
این حقیر روزی به یکی از پزشکان حاذق و بصیر و متعهّد [30] که سخن از این موضوع به میان آمده بود، گفتم: سلامت و سعادت زن در اینست که: یا حامله باشد و یا بچّه در زیر پستان خود داشته باشد.
قدری تأمّل کرد و گفت: آقا این گفتار، مطابق آخرین نتیجه کنگرههای پزشکی است که امسال در امریکا برگزار شده است. و من تز دکتری خود را در امریکا در همین موضوع قرار دادهام.
آنگاه گفت: طبق آخرین مدارک و آمار، دخترانی که قبل از هجده سال بچّه بزایند سرطان پستان نمیگیرند. وهر چه دیرتربچّه بزایند، درصدِ خطر تهدید سرطان پستان در آنها زیاد میشود؛ تا چون از سنّ سی سالگی بگذرند خطر سرطان پستان به نحو مضاعف بالا میرود.
امّا زنانی که اصلاً ازدواج نکنند و بچّه نیاورند، درصد خطر سرطان پستان در آنها سرسامآور است.
این مطالب را که عین واقعیّت است، قیاس کنید با تبلیغات و انتشارات استعمار کافر که بر در و دیوار نوشته بود: «زندگی خوشتر، فرزند کمتر» و یا «فرزند فقط یکی یا دو تا» و در یک صفحه پوستر یا پلاکارد، عکس یک مرد و یک زنی را کشیده بود، که در دستشان یک دختر و یک پسر بود، و بطور شادابی و خوشحالی در حرکت بودند و دست راست را بلند کرده، فقط انگشت وُسْطَی و مُسَبِّحه (سَبّابه) را بطرف بالا باز نموده، تا نشان دهند که أوّلاً فقط فرزند باید دو تا باشد و بس، و ثانیاً این را با حرف 7 که رمز موفّقیّت است، خاطر نشان نموده باشند.
از این تابلوها بر هر ادارهای و کانونی، بالاخصّ در سالن بیمارستانها و درمانگاهها و محلّ اجتماع مردم زده میشد و مردم میدیدند. بیچارهها هم باور میکردند و از زیادی بچّه خودداری میکردند. و زنها دسته دسته به درمانگاهها میآمدند و قرصهای ضدّ حاملگی را به عنوان هدیه و تُحفه، مجّانی میگرفتند و با خوشحالی همراه خود میبردند. غافل از اینکه این قرصها همچون قرص اِسْتِرِکْنین، سمّ قاتل است که بر روی آن لعاب شیرین کشیده باشند.
پزشکان غیر متعهّد و خود فروخته هم، پیوسته در روزنامه و رادیو و تلویزیون، تبلیغات را در این موضوع بالا میبردند.
یک روز پزشکی به خانمی که برای معالجه نزد او رفته بود گفته بود: خانم! رَحِم زن حکم درخت را دارد.مگر درخت چقدر میوه میدهد؟! این زن هم به منزل آمده بود و بنای بد سری در آبستن شدن، با شوهرش گذارده بود.
شوهرش در مسجد نزد من آمد و از زنش شکایت کرد، و گفتار دکتر را که به وی گفته بود بازگو کرد.
گفتم: این دکتر در این سخن مغالطه نموده است؛ و به اصطلاح عامّه مردم، حُقّه بازی نموده است. برو منزل و به عیالت بگو: درخت میوه تا زنده است میوه میدهد! به مجرّد آنکه به بلوغ خود رسد (در بعضی از درختان در سال دوّم، و در بعضی نیز دیده شده است که در سال اوّل) میوه میدهد.
درختان میوه هر سال مرتّب میوه میدهند. هیچ میوهشان قطع نمیشود، مگر زمانیکه آفتی به آنها برسد و ریشه آنها کرم بزند. در این صورت چوب است. دیگر درخت میوه نیست؛ آنرا میبرند.
بسوزند چوب درختان بیبر سزا خود همین است مَر بیبری را
فوائد بیشمار حامله شدن زنان و مضرّات بیشمار نازائی
بچّه، شادابترین میوه خوش زندگی است؛ و عالیترین ثمره حیاتی از بوستان انسانیّت، و معطّرترین گل از گلستان بشریّت است. زنهائی که بجای بچّهداری و تکثیر این نوباوۀ ریحان آدمی، این عمل سالم و نیکو را ترک میکنند، و به دنبال کارهای خارج از منزل میروند، چقدر از قافله تقدّم و پیشرفت عقب افتادهاند!
آنها هر کاری بکنند و به هر مقام و شغلی دست بزنند، و هرگونه هنر و فنّی را بیاموزند، بطوریکه فرضاً سراسر اطاقشان را از تابلوهای دکتری و مهندسی و سائر فنون زینت دهند، و تا پایان عمرشان هم اگر تلاش کنند، و حقّاً و واقعاً نیّتشان خوب باشد، و در صدد خدمت به اجتماع بوده باشند، همۀ اینها بقدر یک بچّه زائیدن و شیردادن و آنرا بزرگ کردن و تربیت نمودن و به جامعه تحویل دادن ارزش ندارد. [31]
به دو دلیل:
اوّل آنکه: این خانمی که سراسر اطاقش را از دیپلمها و لیسانسها و دکتراها پرکرده است، و در هر مقام و پست که شاغل شده است، صد برابر آنهم اگر فرضاً برآن افزوده گردد،چنانچه به او بگویند: تو حاضری این فرزندت را بدهی و مقامات و گواهینامههایت محفوظ باشد؟! و یا آنها را فدای این فرزند میکنی؟!
فوراً میگوید: فدا میکنم! فرزند، برای من ارزشش بیشتر است.
پس ای خانمی که به یک فرزند و یا دو فرزند اکتفا کردهای و خودت را سرگرم کارهای دیگر نمودهای! بدان که: آن فرزندهای احتمالی که در صورت فرض زائیدن به وجود میآمدند و اینک نیامدهاند، همانند همین فرزند تو میباشند. همۀ آنها را از دست دادهای! و به فوز عظیم نرسیدهای! و آن فرزندهای لطیف و شیرین را فدای این مشاغل و در حقیقت شواغل نمودهای! این به اعتراف خودت، خسرانی است بزرگ و تهی دستی و فقری است سترگ.
و علّت و رمز حلّ این معمّا آنست که: فرزند دارای حیات و زندگی است، و مشابه خود تست، و بقا وجود تست! فلهذا هیچ چیز از اموال و تجارتها و صناعتها و مقامها، ارزش او را ندارند و نمیتوانند داشته باشند.زیرا اصل حیات و زندگی تو، برای تو ارزشش از همه مقامها و تعیّنات و اندوختهها بیشتر است.
ترغیب اسلام به تکثیر اولاد زنان بجای دخول ایشان در فنون و صنایع اجتماعی
دوّم
آنکه:
بچّه زائیدن، تکثیر مثل نمودن است. یعنی زن، موجوداتی را مشابه خود، از پسر و دختر بوجود میآورد. اگر زنی شش اولاد زائید، شش انسان مشابه خود را در خارج ایجاد کرده است. و اگر ده اولاد زائید، ده انسان مشابه خود را. تازه اگر این اولاد دختر باشند، وگرنه اگر همه آنها یا بعض از آنها پسر باشند، موجودات قویتر و نیرومندتری را در خارج بوجود آورده است.
این اولاد در اثر زحمت مادر و تکمیل رشد و تربیت، هر کدام به نوبه خود، انسانی از جمیع جهات مشابه مادر، و یا نیرومندتر و مؤثّرتر از او هستند؛ و در فعّالیّت وخدمت به جامعه مسلمین عیناً مانند مادرشان، و یا بهتر و فعّالتر و مؤثّرتر میباشند.
اگر زنی بجای دخول و شرکت در کارها و فنون و صنایع اجتماعی، بچّه بزاید و بزرگ کند و تحویل اجتماع دهد، خدمات وجودی خود را در أعلاترین درجه،با ضریب تعداد فرزندان خود بالا برده است.
اگر هشت فرزند زائید، هشت برابر خدماتِ اجتماعی خود به جامعه خدمت نموده است؛ و اگر بچّهای نزائید و تربیت ننمود، درجات خدمت خود را با ضریب هشت پائین آورده و ساقط نموده است.
و درحقیقت این چنین بانوانی که در اجتماع وارد میشوند و خود را خادم و دلسوز مجتمع میدانند، با این ضریب، خود را از اجتماع دور کرده و از خدمت به آن شانه خالی کردهاند.
اینها همه بجای خود محفوظ، و در عین حال تحصیل کمالات معنوی و علوم الهی، و تحصیل دانشهائی که به درد بانوان میخورد، از قبیل خانهداری، خیّاطی، غذاپزی، بهداشت و حفظ الصّحّه، قابلگی و پزشکی زنان، و فراگیری علوم تربیت فرزند و غیرها که بسیار است، ابداً با بچّهداری منافات ندارد، بلکه کمال ملایمت را نیز دارد.
از آنچه گفته شد، همچنین میتوانیم این نتیجه را بگیریم که: بانوانی که با عمل جرّاحی لولههای رحم خود را مسدود میکنند، در حقیقت اساسیترین دستگاه موجودیّت خود را که زنیّت است، خراب و تباه و فاسد مینمایند.
رَحِم زن، مانند چشم و دست و پا و قلب او یکی از أعضای پیکر اوست. بلکه از اعضای بسیار مهمّ است که با بقاء و سلامت آن، موجودیّت و زنیّت زن محفوظ، و با فناء و نابودی و مرض آن، زنیّت زن تباه شده است.
پزشک و جرّاح، حقّ بستن لولههای رحم را ندارد، گرچه با اجازه و یا امر زن و شوهرش باشد؛ زیرا موجب نقصان عضو است، و نقصان عضو شرعاً و عقلاً حرام است.
همانطور که کسی حقّ ندارد به جرّاح بگوید: دست مرا ببر! و یا گوش مرا ببر! و یا پای مرا قطع کن! همینطور نمیتواند بگوید: لولههای رحم مرا مسدود کن! انسان اختیار اجزاء و اعضای بدن خود را نداشته، و حقّ از بین بردن و خراب کردن آنها را ندارد. مالک انسان خداوند است، و او به انسان، نه عقلاً و نه شرعاً إجازه اینگونه تصرّفات را نداده است.
کسی که لولههایش را بستهاند، بکلّی عقیم و نازا میگردد؛ و با
فرض بازکردن لولهها با عمل جرّاحی دگر، باز حمل برداشتن و آبستن
شدن او بسیار بعید است. ولی أحیاناً اگر بانوئی که از روی جهالت
خود و یا شوهرش
لولههایش را بستهاند، گمان آن رود که با عمل جرّاحی مجدّد میتوانند لولهها را باز کنند، شرعاً بر او واجب است که: در صورت امکان و عدم محذوری، خود را تحت عمل قرار داده و لولههای خود را باز کند.
در زمان طاغوت بستن لولهها برای طبقه مُرفّه و بیدرد مُد شده بود، و اینک که بعضی متوجّه خطای منکر خود شدهاند، کار از کار گذشته و در آرزوی طفل نوزاد عمرشان به پایان میرسد.
گویند: سخن در این بود که مردان فقیر و کم بضاعت را که غالباً
کثیرالاولاد میباشند اخته کنند، و این اخته کردن بصورت قانونی
درآید؛ همچون مردان هندی که جبراً وقهراً حکومت وقت آنها را اخته
مینماید
[32]،
و در اینصورت دیگر نه زنی در کشور باقی بود، نه مردی؛ زنان بواسطه
خوردن قرص و بستن لوله، و مردان بواسطه عقیم کردن و کوبیدن
خُصْیَتَین (بَیْضَتَین). اینست معنای ذلّت و اسارت و بردگی!
اینست مفهوم استثمار حقیقی! و اینست مفاد استحمار و استعباد واقعی؛
که آنچه را که با بردگان زمان جاهلیّت نمیکردند، با ما بنمایند.
خداوند گنجایش زمین برای زندگان و مردگان را تضمین فرموده است
ادامه دارد........................
-----------------------------------------------------------
[30] ـ دکتر حاج سیّد حمید سجّادی، از مفاخر چشم پزشکان عصر ما در جهان؛ که علاوه بر نبوغ الهی در فنّ پزشکی، و دارا بودن دو شهادت و گواهی فوق تخصّص در قسمتهای خَلْفی و قُدّامی چشم (شبکه و قرنیّه)، از جوانان مسلمان و خوش فهم و غیورو دلسوز و متعهّد به اسلام و جامعه مسلمین است. چشم راست حقیر را که مبتلا به پارگی شبکه (دِکُلْمان) شده بود، و از سختترین انواع پارگی بود؛ یعنی نعلی شکل دور تا دور پاره شده، و فقط از یک نقطه مختصر اتّکاء باقی مانده بود، و خطر آن نود و پنج درصد بود؛ و این نوع از عمل از مشکلترین اقسام عملی است که در سطح جهان بر روی چشم انجام میگیرد، به فوریّت عمل کرد. زمان عمل هفت ساعت طول کشید و للّه الحمد و له الشّکر، عمل در نهایت خوبی، و منتج نتیجه شد. شَکَّرَ اللَهُ مَساعِیَهُ الْجَمیلَة؛ و أبْقاهُ اللَهُ ذُخْرًا لِلْمُسْلِمین، وَ خَتَمَ لَهُ بِالْحُسْنَی بِمُحَمَّدٍ وَ ءالِهِ الطّاهِرین.
[31]
ـ چه خوب یک خانم اداری میگفت: این جامعه، ما را از پرستاری و
تربیت فرزندانمان در خانه بریده است و به پرستاری فرزندان مردم
مشغول کرده است.
[32] ـ اینک در کشور چین، هر خانوادهای فقط حقّ یک أولاد را دارد؛ و اگر احیاناً بیشتر بیاورد، از جهت رفاه اجتماعی نظیر مدرسه و مسکن و بهداشت و آذوقه و کثرت مالیّات آنقدر سخت میگیرند که وی را عاجز نمایند فلهذا فعلاً خانوادههائی که فرزندشان دختر است، بواسطه اشتیاق به پسر، دختر خود را میکشند؛ تا با آوردن یک پسر نزد حکومت مجرم نباشند. ولی این محدودیّت برای مسلمانان ساکن چین نیست؛ زیرا چون کثرت اولاد بر اساس مبنای مذهبی آنهاست، حکومت چین آنها را در ازدیاد اولاد آزاد گذارده است.