قسمت دوم مطلب
قسمت اول اینجا
داستان بیعت زنان با پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در مکّه
واقِدیّ در «مَغازی» خود، از عبدالله بن زُبَیر روایت میکند که: چون روز فتح مکّه رسید، هِنْد دختر عُتْبَه اسلام آورد و اُمّ حکیم دختر حارث بن هِشام زوجه عِکْرِمَة بن أبی جَهل اسلام آورد و زن صَفْوان بن اُمَیَّة دختر مُعَذَّل که نامش بَغوم بود از کنانه اسلام آورد و فاطمه دختر وَلید بن مُغِیرَة اسلام آورد و هند دختر مُنَبِّه بن حَجّاج که مادر عبدالله پسر عَمْروبن عاص بود نیز در ضمن ده نفر از زنان قریش اسلام آورده و در أبْطَح به حضور رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند، و با آنحضرت بیعت کردند در حالیکه نزد آنحضرت زوجه او و فاطمه دختر او و زنانی از زنان بنیعبدالمطّلب بودند.
هند دختر عتبه [2] سخن گفت بدینگونه که:
یا رَسولَ اللَهِ ! الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذی أظْهَرَ الدّینَ [ الَّذی ] اخْتارَهُ لِنَفْسِهِ لِتَمَسَّنی رَحْمَتُکَ یا مُحَمَّدُ؛ إنّی امْرَأَةٌ مُؤْمِنَةٌ بِاللَهِ مُصَدِّقَةٌ !
«ای رسول خدا ! سپاس مختصّ خداوند است، آنکه دینی را که برای خودش اختیار نمود ظاهر کرد؛ برای آنکه رحمت تو ای محمّد به من برسد ! من زنی هستم که به خدا ایمان آوردهام و تصدیق وی را نمودهام.»
در این حال نقاب را از چهره خود کنار زد و گفت: من هند دختر عتبه هستم.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گفت: مَرْحَبًا بِکِ ! «آفرین بر تو، خوش آمدی!»
هند گفت: سوگند بخدا ای رسول خدا من در حالی بودم که دوست داشتم در روی زمین، افرادی ذلیلتر و خوارتر از اهل خیمه تو و اهل تو نباشند، و اینک حالم اینطور است که دوست دارم در روی زمین افرادی عزیزتر و گرامیتر از اهل این خیمه و این اهل بیت نباشند.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: و بر این، همچنین
زیادتر ! (یعنی برای اسلام و ایمان این مقدار کفایت نمیکند و باید
بیش از این، اعتراف نمائی!)
سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برای آنها قرائت قرآن نمود، و آنها بیعت کردند(و بر اساس آن شرائط، اسلامشان را پذیرفت).
از میان آنها هند گفت: نُماسِحُکَ؟ «ای رسول خدا ما برای بیعت بایددست به تو دهیم؟»
حضرت فرمود: إنِّی لا أُصَافِحُ النِّسَآءَ ! إنَّ قَوْلِی لِمِأَةِ امْرَأَةٍ مِثْلُ قَوْلِی لمْرَأَةٍ وَاحِدَةٍ.
«من با زنان مصافحه نمیکنم و دست نمیدهم ! گفتار من با صد زن مثل گفتار من با یک زن است.» (یعنی با زنها در بیعت نیاز به لَمس و مَسّ دست آنها نیست و مصافحه لازم نیست، همین گفتار با همه آنها برای پذیرش بیعتشان جملگی کفایت میکند و نیاز به یک یک جداگانه ندارد.)
و بعضی گفتهاند: در آنروز رسول خدا لباسی را بر روی دست خود انداخت، و آنها دستش را از روی لباس مَسح کردند.
و بعضی گفتهاند: در آنروز قدَحی از آب آوردند، رسول خدا دست خود را در آب فرو برد و در آورد، و سپس قدح آب را به آنها داد و آنها دستهای خود را در قدح فرو بردند.
امّا قول اوّل در نظر ما بیشتر به ثبوت نزدیک است که فرمود: إنِّی لاأُصَافِحُ النِّسَآءَ. [3]
و طبَری در «تاریخ» خود، از واقدی نقل کرده است که: رسول خدا در روز فتح مکّه امر به کشتن شش نفر مرد و چهار نفر زن نمودند، و از جمله زنان هند دختر عتبه بود، ولی چون اسلام آورد و بیعت کرد جان به سلامت برد.
تا آنکه گوید: چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از بیعت مردان فارغ شد نوبت بیعت زنان رسید، و جمعی از زنان قریش بر ایشان وارد شدند، که در میان آنها هند دختر عتبه، نقاب بر صورت زده و بطور ناشناس ـ بواسطه جنایتی که بر حَمزه نموده بود ـ وارد شد؛ چون میترسید بواسطه آن عمل زشت و قبیح، پیامبر او را بگیرند و بکشند.
چون به رسول الله نزدیک شدند که بیعت کنند، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گفت:
تُبَایِعْنِی [ تُبَایِعْنَنِی ] عَلَی أَنْ لاتُشْرِکْنَ بِاللَهِ شَیْئًا ! «شما با من بیعت میکنید به شرط آنکه هیچ چیز را شریک خدا نیاورید!»
هند گفت: سوگند به خدا که تو از ما عهد و پیمانی میگیری که از مردان نگرفتهای ! و ما این عهد را به تو میدهیم!
رسول خدا گفت: وَ لاتَسْرِقْنَ ! «و دزدی هم نباید بکنید!»
هند گفت: والله من چیزهائی را، و چیزهائی را از مال أبوسفیان برداشتهام و نمیدانم که آیا برای من حلال بوده است یا نه؟!
أبوسفیان که آنجا حاضر و شاهد بود گفت: آنچه از مال من در گذشته ربودهای، ترا حلال نمودم !
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گفت: إنَّکِ لَهِنْدٌ بِنْتُ عُتْبَةَ؟! «آیا تو هند دختر عتبه هستی؟!» گفت: آری ! من هند دختر عتبه هستم؛ از گذشتهها بگذر، خدا از تو بگذرد !
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گفت: وَ لاتَزْنِینَ ! «زنا هم نباید بکنید!»هند گفت: ای رسول خدا مگر زن حُرّه آزاد هم زنا میکند؟!
بیعت زنان با پیغمبر به شرط نکشتن اولاد
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گفت: وَ لاتَقْتُلْنَ أَوْلدَکُنَّ ! «شما فرزندان خود را نباید بکشید!»
هند گفت: قَدْ رَبَّیْناهُمْ صِغارًا وَ قَتَلْتَهُمْ یَوْمَ بَدْرٍ کِبارًا، فَأنْتَ وَ هُمْ أعْلَمُ ! «ما آنها را در دوران کودکی پرورش دادیم، و تو آنها را در جنگ بدر چون بزرگ شده بودند کشتی؛ پس تو و آنها داناترید!»عمربن خطّاب از کلام او خندید به حدّی که قهقهه زد و در خندهفرورفت.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گفت: وَ لاتَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ تَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیکُنَّ وَ أَرْجُلِکُنَّ.
«از نطفه مردی آبستن نشوید، تا بچّهای را که میزائید، به شوهر خود نسبت دهید!»
هند گفت: والله بُهتان زشت است ! و به برخی از تجاوزات أشبه است.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گفت: وَ لاتَعْصِینِی [ تَعْصِینَنِی ] فِی مَعْرُوفٍ «مخالفت مرا در کارهای حسنه نباید بکنید!»
هند گفت: ما در این مجلس حضور نیافتیم که بخواهیم در کارهای پسندیده و حسنه، مخالفت تو را بنمائیم !
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به عمر گفت: با این زنان
بیعت کن، و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از خدا
برایشان مغفرت خواست. عمر با آنها بیعت نمود.
وَ کانَ رَسولُ اللهِ صلَّی اللهُ عَلَیه وَ ءَالِه وَ سلَّم لایُصافِحُ النِّسآءَ وَ لایَمَسُّ امْرَأَةً وَ لاتَمَسُّهُ الا امْرَأَةٌ أحَلَّها اللَهُ لَهُ أوْ ذاتُ مَحْرَمٍ مِنْهُ.
«و عادت و دأب و دَیْدَن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم این بود که با دست و بدن خود زنی را مسّ نمیکرد، و هیچ زنی نیز با دست و بدن خود او را مسّ نمیکرد، مگر زنی که خداوند بر او حلال کرده بود و یا آنکه با او مَحرم بود.»
و از أبان بن صالح روایت است که: بیعت زنان با رسول خدا ـ در آنچه بعضی از أهل علم روایت کردهاند ـ بر دو گونه بوده است:
در پیش روی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ظرفی که در
آن آب بود مینهادند، و همینکه از آنها عهد و میثاق میگرفت و آنها
نیز متعهّد میشدند و عهد و پیمان میدادند، دست خود را در آب فرو
میبرد و سپس بیرون
میکشید؛ در این حال زنان دستهای خود را در آب فرو میبردند. دوباره پیامبر از آنها عهد و میثاق میگرفت؛ چون زنان بر آنچه با آنها شرط شده بود به او عهد و پیمان میدادند، به آنها میگفت: اذْهَبْنَ، فَقَدْ بَایَعْتُکُنَّ ! «اینک شما بروید، زیرا که من با شما بیعت کردم!» و از این طرز عمل، کاری را اضافه انجام نمیداد. [4]
کلام علاّمۀ طباطبائی در تفسیر: وَ لَایَقْتُلْنَ أَوْلَـٰدَهُنَّ
ادامه دارد........
------------------------------------------------------------------------------------------------
[2] ـ هند دختر عتبه، مادر
معاویة بن أبیسفیان و زوجه أبوسفیان است که در جنگ اُحد شکم
حضرت حمزه سیّدالشّهداء علیه السّلام را درید و جگر او را بیرون
کشید، و قطعه قطعه نموده گلوبند ساخت و به گردن آویخت، و جگر را
جوید، و اعضای حضرت را برید و مُثْله کرد. پدرش: عتبه و عمویش:
شَیْبَه و پسرش: حَنْظَلَه در جنگ بدر کشته شدند، عداوت عجیبی با
رسول خدا داشت. و رسول خدا در روز فتح مکّه خون او را هدَر ساخت
ولی اسلام آورده و رسول خدا اسلام او را پذیرفت و از خون او
گذشت. صلَّی اللهُ عَلیکَ یا رَسولَ اللهِ و علَی أهلِ بَیتِک الطّاهِرین.
[3] ـ «مغازی» محمّد بن عمر بن واقد معروف به واقدی، متوفّی در سنه 207، ج 2، ص 850 و 851
[4] ـ «تاریخ الاُمم و الملوک» لابیجعفر طبری، طبع مطبعه استقامت قاهره، ج 2، ص337 و 338